۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

اجماع وهم یا حقیقت؟ 1


اجماع حقيقي متفق بودن فرزندان امت بر امرى مشخص ، و اعتقاد به صحتش بهمراه داشتن براهين و ادله است و تمام اينها با فهم و ادراك و آزادى كامل .پس اجماع بر انديشه ى حق در حقيقت اجماع حجت و براهين است در ميدان دلايل علمي و منهجي ( قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ) ( البقرة : 111 ) درحاليكه اجماع شلوغ تقليدى مذهبى و طائفه اى كوركورانه ، اجماعيست عاطفى ، و جستجو در مقدمات هواهايى ست ساخته شده تحويل داده شده ، و مثالش دراين آيه مباركه بيان شده : ( بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ ) ( الزخرف : 22 ) ..

و اختلاف بين انسانها يك ناموس كونى است .. ( وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118) إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ ) ( هود : 118 – 119 ) و اكثريت بر اساس معيارهاى سياسى به معناى برحق بودن فكرى نيست زيرا برحقى انديشه نتيجه ى داشتن براهين و ادله ست ، و اصحاب براهين و حجت در هر زمان و مكانى از اكثريت نيستند و بهمين خاطر الله تعالى اكثريت مردم را غيرمؤمنين وصف نموده است ،.. ( وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ ) ( يوسف : 103 ) .. سپس خداوند آن اقلیت مؤمن را وصف مى كند به اينكه ايمان بيشترينشان به شرك خفى آلوده است : ( وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ ) ( يوسف : 106 ) ..

و كسي كه تاريخ اسلامى مان را مطالعه نمايد به يقين خواهد ديد كه امت مجتمع نشدند  جز بر دو امر وآنهم : قرآن کريم و سنتى كه شعائر را تفصيل و بيان نموده  بر كليات اموري كه قرآن ارائه داشته است... و اين امرى طبيعيست زيرا اين دو امر را الله تعالى به " الذكر " وصف فرموده و به حفظ اين  ذكر تعهد: ( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) ( الحجر : 9 ) ..

آن سنت محفوظی که الله تعالی آنرا به " الذکر " وصف فرموده و به حفظش تعهد ، درحقيقت جزئياتى از آن كلياتيست كه در قرآن نازل شده است:

 ( وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ) ( النحل : 44 ) ، و اين سنت حفظ شده در طول نسلها به ارث مانده از عصر رسول الله تا اكنون و حتى تا قيام قيامت .و اين سنت ، " قرأن كريم "–و هرآنچه امت بر آن "اجماع " دارند از سنی ترين تا شيعه ترين ...

تمامى فرزندان امت بر جوهر هيأت نماز واجب متفقند ، و بر عدد ركعات واجب ، و بر جوهر شعائر بشكل عام ، و هنوز اين سنت موروث اباً عن جد  از عهد رسول به ارث می برند چه به تمامی آنچه در صحاح ( شيعه يا سنی ) نقل شده ايمان داشته چه ايمان نداشته باشند چه به عصمت آل بيت ايمان داشته چه نداشته باشند و چه سني باشند و چه شيعه.



و اعتقاد به اينكه :"امت اين سنت را از كتب صحاح ( مورد اتفاق ) گرفته و اگر اين کتب صحاح نبود اين سنت گم ميشد و اينكه سنت شريفه همان است كه عيناً در صحاح آمده يا اينكه امت اين سنت را فقط از آل بيت برداشت كرده و سنت جز از آنان برداشته نمى شود و يا اينكه اگر آل بيت نبودند امت گمراه ميشد " سخن باطل است و قرآن و عقل و منطق و تاريخ آنرا رد مى كند . آيا عاقلانه است كه امت هيئت نماز و عدد ركعات واجبش در هر نماز را نمى دانسته و كيفيه حج را ... الا بعد از ظهور كتابهاى صحاح؟!!!... و آيا عاقلانه ست كه امت از نسل صدر اسلام به اين شعائر ملتزم نبوده بجز آل بيت و اطرافيانشان؟!!!

و آيا امت اسلام بى خبر از سنت و جاهل مانده به استثناء تعدادى راويان احاديث كه بيشترينشان آحاد بوده اند؟!!! و به   استثناء آل بيت كه انگشت شمار بودند؟!!

.. و اگر جدلاً پذيرفتيم كه چنين بوده پس چگونه است که اهل مذاهب و فرقه هايى كه به صحاح معتقد نيستند در عمل به شعاير دينى عيناً همانند اهل مذاهبى كه معتقد به صحاح هستند ، عمل مى كنند؟!! .. ؟!! .. و چگونه می توان تفسيرى بر همبستگی اهل سنت و اهل تشيع در جوهر شعائر عبادات يافت؟!!..

در اين باب سخن خلاصه مى كنم و آنچه بر آن دقت دارم  اين است: آيا اجماع بر صحيحين و بر عصمت آل بيت حقيقت است يا وهم؟ و آيا خدمتى به سنت شريفه ( براى اهل سنت يا اهل تشيع ) نموده است يا تعصبات مذهبى را دامن زده است؟..

اعتقاد بر اجماع بر صحيحين خلاف واقع است... زيرا معتزله و شيعه و ظاهريه و اباضيه و غيرهم موافق با كل صحيحين نيستند و اين جماعت جزء امت و كم نيستند و كافيست بر اينكه اجماع بر صحيحين صحيح نيست.. اما اينكه آنان را خارج از امت محمد ( ص ) و غير مسلمين  خوانيم هم خلاف حق است زيرا آنان به قرآن كريم و به رسالت محمد ( ص ) معتقدند و به شعائر اسلام و اركانش عمل مى كنند ، پس اخراج آنان از چارچوب اسلام بدين معنيست كه اسلام را فقط كتب صحاح بدانيم

اگر آنان به سنت رسول (ص ) ايمان نداشتند ، پس چگونه نماز صبح را دو رکعت و ظهر را چهار و .... و چگونه حج می کنند و ... چگونه و چگونه ، آيا جزئيات اين شعائر همين سنت شريفه اى نيست كه خداوند اراده فرموده كه رسولش بر مردم بيان فرمايد ( وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ )  ؟ !!! ..

عمق مشكلات در پيش داوريهاى مذهبى و فرقه اى  و مقدم شمردنش بر منهج الله تعالى به نام منهج الله تعالى ، و بر اساس آن تكفير طرف ديگر و تقييمش بر اساس دورى و نزديكى به تعصبات مذهبى ست و نه دورى و نزديكى حقيقى منهج الله تعالى . و نتيجه اين است كه مى بينيم تفرقه ى دين به مذاهبى كه هركدام نهج مذهبى و طائفه اى و فرقه اى و بزرگانش و امامانش را شريکان الله تعالى قرار داده ، در حاليكه الله تعالى امرمان فرموده كه چنين نكنيم و بيان فرموده كه اين عمل شرك است :  .. ( وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ) ( الروم : 31 – 32 ) ..

پس عدم رجوع به کتاب الله تعالی  الا از ديدگاه تنگ مذهبی و واجب شمردن اين نوع ديدگاه  بر ديگران درحقيقت تفرقه ى دين است و سرانجام شرك به الله تعالى مى باشد.

و اين است كه مى بينيم اجماع امت بر صحيحين حقيقت ندارد و اينكه هر كسى به الله تعالى و رسولش ( ص ) ايمان داشته و شعائر را ادا مى كند ، مسلم است. ...

و اگر عقلهايمان را آزاد ساختيم و ديگران را به سبب عدم اعتقادشان به تمام صحيحين از چارچوب اسلام خارج کرديم ، باز خواهيم ديد كه اجماع بر صحيحين حتى در ميان اهل سنت و جماعت هم حقيقت ندارد ... و بحث من همين مسأله است.

كسى نمى تواند بگويد که أئمه ى أربعه ( أبا حنيفة ، ومالك ، وأحمد ، والشافعي ) از اهل سنت و جماعت نيستند و كسى منكر اين نيست كه اباحنيفه ستاره اى درخشان در مدرسه ی فکريست که بسيارى از اهل سنت و جماعت بسويش مى رفتند و كسى نمى تواند منكر اين شود كه اباحنيفه با مضمون بسيارى او احاديث منسوب به رسول ( ص ) به سبب تعارضش با صريح  قرآن كريم و عقل و منطق و هدف نزول قرآن ،   مخالفت كرد و البته بقيه ى  أئمه نيز با مضمون بسيارى از احاديث مخالفت كردند و در مسائل فقهى شان از  آنها روى گرداندند...

آنچه بايد بدانيم اين است كه دورى  أئمه از بعضى احاديث به معناى دورى شان از نصوص احاديث بعد از تخريجش بدست مخرجانش نبوده بلكه به معناى اعراض و دورى آنان از مضمون احاديث بدست مخرجان احاديث  بوده است. همه مى دانند كه امام ابا حنيفه النعمان در زمان ( 80 – 150 ) هجرى زيست ، و امام مالك در زمان ( 93 – 179 ) هجرى و امام شافعى در زمان ( 150 – 204 ) هجرى ، و امام احمد بن حنبل در زمان ( 164 – 241 ) هجرى ... در حاليكه بخارى در زمان  ( 194 – 256 ) هجرى  و امام مسلم  در زمان  ( 206 – 261 ) هجري.  

حال بعضى از احاديث را به عرضتان خواهم رساند ... احاديثى كه هيچكدام از أئمه به صحت مضمونش اعتراف نكردند بلكه آنها را نقض نمودند...



 مسلم حديث رقم ( 2689 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ كَانَ الطَّلَاقُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَسَنَتَيْنِ مِنْ خِلَافَةِ عُمَرَ طَلَاقُ الثَّلَاثِ وَاحِدَةً فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِنَّ النَّاسَ قَدْ اسْتَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ قَدْ كَانَتْ لَهُمْ فِيهِ أَنَاةٌ فَلَوْ أَمْضَيْنَاهُ عَلَيْهِمْ فَأَمْضَاهُ عَلَيْهِمْ )) ..

ائمه ى اربعه همه برخلاف مضمون اين حديث رفتند و ابن حزم الظاهري و جعفر الصادق و ابن تيميه و ابن قيم الجوزيه و غيرهم مخالف شان ( موافق با حديث ) بودند.

عقل در ميزان اين حديث است كه فقهاى اربعه مضمونش را قبول نداشتند درحاليكه موافق با حيثيات صياغه ى قرآني به اين مسئله ست . و اين دليليست بر اينكه احكام قرآن كريم و دلايلش معيار اول در شناسايى مصداقيت حديث و مرجعيت احكام نبوده است. 

چرا متوجه ی قول خداوند متعال نشدند  (( الطَّلاقُ مَرَّتَانِ )) ( البقرة : 229 ) ، و مخصوصاً  (( مَرَّتَانِ )) كه نمى تواند معنايش تكرار عبارت " طلاق " در يك جلسه باشد ،و الا عبارت قرآنی چنين مى بود ( الطلاق اثنتان ) و در كتاب ( قصّة الوجود ) شرح دادم كه فرق بين دو صيغه بسيار است ، در هنگام شرح قول الله تعالی : (( قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ )) ( غافر : 11 ) و گفتم كه فرق است بين احتمال صيغه به اين شكل ( قالوا ربّنا أمتنا مرّتين وأحييتنا مرتين ) ..پس بر چه اساسی اين حديث را رد كردند و به خلافش عمل نمودند؟!! و آيا كسانى كه به حديث اعتراف كردند و گفتند گفتن 3 طلاق در يك مجلس ، يك طلاق محسوب مى شود ( مانند جعفر الصادق و ابن تيمية ) از علماى امت نبودند؟!!! ...

من در اين بحث قصدم بحث فقهى نيست ولى مى خواهم بگويم : آيا أئمه ى اربعه از اهل سنت نيستند ، و آيا رد مضمون اين حديث آنان را از محيط اسلام اخراج مى كند؟!!!... و آيا خروج آنان از دايره ى اعتراف به اين حديث تأثيرى بر اجماع اهل سنت و جماعت نخواهد داشت؟ در حاليكه آنان بارزترين امامان در صياغت فقه اهل سنت بودند؟!!!پس كجاست اجماع بر تمامى صحيحين؟!! ...پس چرا طرفداران صحيحين اينجا اعتراضي بر رد فقهاء نكردند؟!!! بلكه چرا کسى كه اين حديث را قبول دارد مورد حمله واقع مى شود؟!!!مبناى افكار و اعتقاداتشان بر كدام ميزان است؟!!!...

و ابوحنيفه مضمون اين حديث در صحيحين بخارى و مسلم را رد كرد . نصّ حديث در صحيح البخاري ، تحت الرقم  ( 6369 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ جَدِّهِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ خَرَجَتْ جَارِيَةٌ عَلَيْهَا أَوْضَاحٌ بِالْمَدِينَةِ قَالَ فَرَمَاهَا يَهُودِيٌّ بِحَجَرٍ قَالَ فَجِيءَ بِهَا إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِهَا رَمَقٌ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فُلَانٌ قَتَلَكِ فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا فَأَعَادَ عَلَيْهَا قَالَ فُلَانٌ قَتَلَكِ فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا فَقَالَ لَهَا فِي الثَّالِثَةِ فُلَانٌ قَتَلَكِ فَخَفَضَتْ رَأْسَهَا فَدَعَا بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَتَلَهُ بَيْنَ الْحَجَرَيْنِ )) ..

و ابوحنيفه مضمون اين حديث در صحيح بخارى را هم رد كرد ، صحيح البخاري ، تحت الرقم ( 2227 ) حسب ترقيم العالميّة :

(( حَدَّثَنَا ....... أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوْ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ مَنْ أَدْرَكَ مَالَهُ بِعَيْنِهِ عِنْدَ رَجُلٍ أَوْ إِنْسَانٍ قَدْ أَفْلَسَ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْ غَيْرِهِ )) ..

و ابوحنيفه مضمون اين حديث را هم رد كرد در  صحيح البخاري رقم ( 2004 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا تُصَرُّوا الْإِبِلَ وَالْغَنَمَ فَمَنْ ابْتَاعَهَا بَعْدُ فَإِنَّهُ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ بَعْدَ أَنْ يَحْتَلِبَهَا إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ وَإِنْ شَاءَ رَدَّهَا وَصَاعَ تَمْرٍ ....... )) ..

آيا ابوحنيفه از اهل سنت نيست؟!!!و آيا رد كردن احاديث او را در دايره ى كفر قرار داده است؟!!!و آيا فقه ابي حنيفه النعمان خارج محيط سنت رسول الله (ص) است؟!!!

و امام مالك مضمون اين حديث در صحيحين بخاري و مسلم  را ضعيف شمرد ، دو حديث را انتخاب مى كنيم ...

البخاري ( 167 ) حسب ترقيم العالميّة :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ إِذَا شَرِبَ الْكَلْبُ فِي إِنَاءِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْسِلْهُ سَبْعًا ))

مسلم ( 420 ) حسب ترقيم العالمية :

(( و حَدَّثَنَا ....... عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ طَهُورُ إِنَاءِ أَحَدِكُمْ إِذَا وَلَغَ فِيهِ الْكَلْبُ أَنْ يَغْسِلَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ أُولَاهُنَّ بِالتُّرَابِ )) ..

در مضمون اين حديث امام مالك می گفت : ( يُؤكل صيده فكيف يُكره لعابه صيد سگ خورده شود پس چگونه لعابش مکروه باشد) ؟ !! ..

و امام مالك مضمون حديث بعدى در صحيحين را هم قبول نكرد :

 البخاري ( 1816 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ ....... ))

مسلم حديث رقم ( 1935 ) حسب ترقيم العالمية :

(( و حَدَّثَنِي ....... عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ )) ..

و سبب عدم أخذ مالك به اين حديث مناقض بودنش  با قول الله تعالى (( أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ( 38 ) وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى )) ( النجم : 38 – 39 ) ..

و امام مالك اعتبارى به حديث بعدى هم نمى داد:

 مسلم حديث رقم ( 1984 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ حَدَّثَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ كَانَ كَصِيَامِ الدَّهْرِ ....... )) ..

و امام مالك مضمون اين روايت در " رضاع " را قبول نداشت :

مسلم حديث رقم ( 2634 ) حسب ترقيم العالميّة :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ كَانَ فِيمَا أُنْزِلَ مِنْ الْقُرْآنِ عَشْرُ رَضَعَاتٍ مَعْلُومَاتٍ يُحَرِّمْنَ ثُمَّ نُسِخْنَ بِخَمْسٍ مَعْلُومَاتٍ فَتُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُنَّ فِيمَا يُقْرَأُ مِنْ الْقُرْآنِ )) ، وحجت و دليل امام مالك معارض بودن حديث با صياغه ى قرآنى بود (( ....... وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ ....... )) ( النساء : 23 ) ..

وعن قول عائشة رضي الله تعالى عنها ، والذي أخرجه البخاري في الحديث التالي رقم ( 222 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كُنْتُ أَغْسِلُ الْجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاةِ وَإِنَّ بُقَعَ الْمَاءِ فِي ثَوْبِهِ )) ،امام شافعي مى گفت: اين ( حديث ) از عايشه ثابت نيست...

.. و معلوم است كه شافعي ها و بسيارى بسمله را جهرى مى خوانند برخلاف اين حديث و اطلاعشان به مضمونش:

مسلم حديث رقم ( 606 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُ قَالَ صَلَّيْتُ خَلْفَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ فَكَانُوا يَسْتَفْتِحُونَ بِ الْحَمْد لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لَا يَذْكُرُونَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فِي أَوَّلِ قِرَاءَةٍ وَلَا فِي آخِرِهَا ....... )) ..

..و حديث بعدى را در صحيحين بخارى و مسلم ببينيم:

البخاري ( 3336 ) :

(( حَدَّثَنِي ....... عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُهْلِكُ النَّاسَ هَذَا الْحَيُّ مِنْ قُرَيْشٍ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ اعْتَزَلُوهُمْ ....... ))

مسلم ( 5195 ) :

(( حَدَّثَنَا ....... قَالَ سَمِعْتُ أَبَا زُرْعَةَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يُهْلِكُ أُمَّتِي هَذَا الْحَيُّ مِنْ قُرَيْشٍ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ اعْتَزَلُوهُمْ ....... ))

اين حديث را امام احمد در مسندش وارد كرد ولى در نهايت حديث ، پسرش عبدالله از پدرش می گويد: (( اضْرِبْ عَلَى هَذَا الْحَدِيثِ فَإِنَّهُ خِلَافُ الْأَحَادِيثِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعْنِي قَوْلَهُ اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَاصْبِرُوا )) ، و اين نص حرفى حديث در مسند احمد است:

.. مسند أحمد ( 7663 ) :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يُهْلِكُ أُمَّتِي هَذَا الْحَيُّ مِنْ قُرَيْشٍ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ اعْتَزَلُوهُمْ و قَالَ أَبِي فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ اضْرِبْ عَلَى هَذَا الْحَدِيثِ فَإِنَّهُ خِلَافُ الْأَحَادِيثِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعْنِي قَوْلَهُ اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَاصْبِرُوا )) ..

امام احمد بن حنبل اين حديث را انكار كرد :

البخاري ( 1816 ) حسب ترقيم العالمية :

(( حَدَّثَنَا ....... عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ ....... ))

و اين روايت در صحيح مسلم هم آمده و مضمونش را معظم فقهاء رد كردند و بدان اخذ نكردند ... مضمون اين حديث نزد ابوحنيفه و مالك صحيح نيست و از نظر آنان روزه ى ولى از ميت وجود ندارد و نزد احمد مستحب است ولى شخص ميت فقط روزه ى نذرى ميت را ادا كند.

و حتى كسانى كه بر صحاح شرح ارائه داشتند هم اعتقاد نداشتند كه آنها نصوصيست كه لا يأتيها الباطل من بين يديها ولا من خلفها ، مثلاً امام نووي در مقدمه ى شرحش بر صحيح مسلم ، زير عنوان  : فصل في الأحاديث المستدركة على البخاري ومسلم آورده : (( قد استدرك جماعة على البخاري ومسلم أحاديث أخلاّ بشرطهما فيها ، ونزلت عن درجة ما التزمناه ..... )) ..

.. مثالها بسيار است و به مجله ها نياز است و كسى از فقهاء نيست كه حديث را بمانند قرآن برداشت كند و كسى از اهل سنت و جماعت نيست كه به عصمت احدي بعد از رسول معتقد باشد و كسى از اهل حديث مدعى معصوم بودن عمل خود نبوده ، و كسى ثابت نكرده خلال تاريخ اسلامى كه امت بر غير كتاب الله تعالى اتفاق نظر داشته باشند ، و بر غير سنت تفصيلي شعائرى كه در قرآن وارد آمده است. ...

آيا أئمه ى اربعه و شارحين احاديث و غيرهم از اهل سنت و جماعت ، از اهل سنت و جماعت نيستند و به كفر و زندقه موصوفند؟!!..    و آيا خروجشان از دايره ى كسانيكه معتقد به صحت مضمون كل احاديث صحاح هستند ، خللى بر اجماع اهل سنت و جماعت بر صحت صحيحين نيست؟!!...    ..

.. پس می بينيم كه ادعاى اجماع بر صحيحين بخارى و مسلم يك تعصب مذهبيست و مدعيانش نه حقيقت صحيحين را درك مى كنند   و نه حقيقت سنت شريفه و نه مصلحت اسلام را ...

پس آيا ادعاى صحت كل روايات صحيحين خدمت به سنت شريفه است؟.. و آيا ارائه ى بعضى از روايات مناقض كتاب الله تعالى به عنوان جوهر منهج اسلام ، خدمتيست به اين منهج ؟!!

و در مورد عصمت آل بيت نزد شيعيان، مى بينيم اين ادعا اساسى در كتاب الله تعالى ندارد ، و براساس تعصب مذهبى موازى با ادعاى " عدالت صحابه " نزد اهل سنت مى باشد.    عبارت ( آل البيت ) در كتاب الله تعالى حتى يك بار هم ذكر نشده ... و كتاب الله تعالى را خداوند جل و علا نازل فرموده تبيانى براى همه چيز  (( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ )) ( النحل : 89 ) در كتاب خدا تبيانى براى مسئله ى آل البيت نشده است ، و فقط در آن مصطلح ( أهل البيت ) ذكر شده در دو موضع ضمن سياق قرآنى يكبار متعلق به همسر ابراهيم عليه السلام و بار يعد ضمن سياق قرآنى متعلق به زنان رسول عليه السلام

پس زن ابراهيم عليه السلام از اهل البيت است  .. (( وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ (71) قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (72) قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ ))  ( هود : 71 – 73 ) ..

و زنان پیامبر ( ص ) هم از اهل بيت هستند:..

(( يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33) وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً )) ( الأحزاب : 32 – 34 ) ..

ما در اين نص قرآنى مى بينيم كه عبارت قرآنى (( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )) ، در قلب سياق قرآنى خاص به زنان پيامبر وارد شده است ، درنتيجه هرگز نمى توان زنان پيامبر را از مفهوم ( اهل البيت ) استثناء كرد ..

و اينكه اين عبارت قرآنى به اين صيغه آمده و نه به اين صيغه : ( إنما يريد الله ليذهب عنكن الرجس أهل البيت ويطهركن تطهيرا ) ، به هيچ وجه معنايش استثناء و خروج زنان پيامبر از اهل البيت نيست بلكه اين نوع صيغه مطلق به دو سبب است:

1 – در اين صيغه ( خطاب جمع مذكر ) زنان پيامبر را تحت مفهوم اهل البيت داخل نموده ، و غير از آنان را هم ، درحاليكه اگر صياغت قرآنى به صيغه ى مؤنث بود مفهوم اهل البيت فقط در زنان پيامبر منحصر ميشد ... پس در اين صياغت قرآنى اطلاق مسأله ى " اهل البيت "را مشاهده مى كنيم كه بيش از  زنان پيامبر بوده بدون استثناء آنان از اين مفهوم ...

2 – اين نوع شيوه ى بيانى قرآنى با اين حيثيت وارد شده براى اينكه مسأله ى ناموس و شرف است و اين مسأله براى همه اهميت دارد ، زنان پيامبر و پيامبر و اهل بيتش ( ذكور و اناث ) به يك اندازه.

و عبارت قرآنى (( أَهْلَ الْبَيْتِ )) يعنى انتساب به خانه ى نبوت و رسالت و زنان  پيامبر اين شرف را دارند همانند زن ابراهيم .

و همانطور كه خصوصيات زنان پيامبر در ابتدا ترسيم و بيان شده است (( يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ )) ، و حتى اگر معناى مكانى تلقى كنيم باز زنان پيامبر نمى توانند مستثنى باشند زيرا با پيامبر زندگى مى كردند ...

و خانه ها در دو عبارت قرآنى به آنان منسوب شده (( وَ )) ، (( قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّوَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ )) ،هرگز معنايش استثناء آنان از اهل البيت نيست زيرا در قرآن خانه ى زناشويى به زن تعلق مى گيرد و در اين شكل مرسوم قرآنى بزرگترين دليل بر آن است: (( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلا يَخْرُجْنَ ....... ))  ( الطلاق : 1 ) ..

و بر اين اساس ادعاى خروج زنان پيامبر از مفهوم اهل البيت ادعايى صحيح نيست و صياغت قرآنى بر اين مسأله آنرا رد مى كند از تمامى زوايايى كه به كتاب الله تعالى مى نگريم.



و ادعاى عصمت اهل البيت بر اساس ارتباط اراده ى الهي باذهاب الرجس از آنان و تطهيرشان (( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )) ،نيز ادعاييست كه قرآن كريم آنرا رد مى كند .. زيرا آنچه الله تعالى براى آنان مى خواهد اين است :   (( لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ )) ، ((  وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )) ، و اين دو مسأله نمى تواند به عصمت از خطا در تبليغ حصر شود .

و اگر جدلاً فرض کرديم كه آنچه خداوند متعال در اين نص قرآنى مى خواهد عصمت است ، حتمى بودن اين اراده اقتضى نيست زيرا اراده در اين نص شرعيست ( متعلق به منهجى ست که اراده ی الله تعالى بر اين است که  بندگانش تابع منهجش شوند )  و نه اراده ى كوني ( متعلق به تكوين و ايجاد اشياء مادى در ميدان ماده و مكان و زمان ) ...

در اراده ى كوني خدايى كه متعلق به ايجاد اشياء در عالم آفرينش است (( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ )) ( يـس : 82 ) ، حتمى بودن ايجاد اين اشياء را كه الله تعالى اراده ى ايجادش كرده را مى بينيم – در اين آيه ى كريمه كه الله تعالى فرمايد  (( إِذَا أَرَادَ شَيْئاً )) ونفرموده ( إذا أراد أمراً ) ..

در حاليكه در اراده ى شرعى خداوند ، حتمى بودن وقوع امورى كه الله تعالى براى بشر مى خواهد ديده نمى شود ، و حتمى بودن امتثال بشر به حيثيات اين اراده نمى بينيم ، و اين متعلق به حكمت الهي در امتحان عادلانه و حكيمانه بشر است ، و به اختيار اراده ى آزاد انسان است كه در خلالش قادر است مخالفت اراده ى شرعى كه الله تعالى از طريق رسالتش دستور فرموده ، نمايد...

الله تعالى اراده فرموده سنتهاى گذشتگان را به ما بنماياند و بر ما راه توبه هموار فرمايد: (( يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) ( النساء : 26 ) ..

آيا جميع بشر هدايت يافتند و ثواب توبه نصيبشان شده است ، و متمثل مضمون اين اراده ى شرعى الله تعالى شده اند؟!!!..

الله تعالى براى ما آخرت را مى خواهد ، و دورى از دنياى زودگذری که بدنبالش می دويم (( تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ )) ( الأنفال : 67 ) ..

آيا تمامى بشر به مقتضيات اين اراده الهى عمل كردند؟!!! ..

و همچنين درمورد اراده الهى به اذهاب رجس از اهل البيت كذلك ( نساء النبي وغيرهن ) ، وبتطهير آنان .. پس به مقدار التزام اهل البيت به اراده ى شرعى الهى و عملشان به مقدمات اذهاب رجس و تطهير ، از آنان رجس دور شده و پاکيزه خواهند بود و عكس هم ممكن است اگر خلاف شود. 

و ادات حصرى كه كلمه ((إِنَّمَا )) در شروع صورت قرآنى بيان مى دارد (( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )) به حصر تحقق اين اراده ى شرعى در اين صورت قرآنى از طريق التزام به احكام مبين خدايى در اين نص قرآنى ست .

و اين نوع اراده به صيغه ى مضارع در اين تصوير قرآنى تأكيديست بر اين نتيجه ى ما ، كه اراده ى تطهير و اذهاب رجس مسئله ى تفاعل مستمر است و به عمل انسان در تحقيق احكام محيط به نص قرآنى متعلق است كه موجب طهارت و اذهاب رجس مى شود . زيرا الله تعالى نفرموده ( إنّ الله أذهب عنكم الرجس آل البيت وطهّركم تطهيراً ) ، و نفرموده  : ( إنّ الله عصمكم آل البيت ) ..

و حتى عصمت رسول الله ( ص ) در حقيقت در كنار رسالتيست كه ابلاغ مى كند و به وحى از سوى الله تعالى تعلق دارد و اين سخن الله تعالى مبين اين حقيقت است: (( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ ..... )) ( الكهف : 110 ) پس عبارت قرآنی (( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ )) جانب بشری رسول خدا را بيان می دارد ، و همين جانب بشرى اوست كه مورد خطاب واقع شده و خداوند متعال بر آن عتاب فرموده (( عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ )) ( التوبة : 43 ) ، در حاليكه عبارت قرآنى  (( يُوحَى إِلَيَّ )) جانب رسالت را بيان مى دارد كه جانب معصوم در شخصيت رسول صلى الله عليه وسلم بوده و شكى نيست كه وحى تبليغ رسالت با تكميل شدن اين رسالت بر رسول تمام شده  همانگونه که الله تعالی فرمايد: (( ....... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً ....... )) ( المائدة : 3 ) ..

و چنين است كه مى بينيم مفهوم عصمت آل البيت نزد شيعه فرقى با مفهوم عدالت صحابه نزد اهل سنت نداشته و هردو نتيجه ى تعصبات مذهبي ست كه تاريخ را معيار حق قرار داده اند و نه عكسش را...

چه عصمت و چه عدالت و چه تزکيه اى كه مى توان يقين كرد درحاليكه رسول الله ( ص ) كسانى كه در نفاق اسراف هم داشتند و در همان  شهراو بودند ،را هم نمى شناخته است و شايد در پشت سرش نماز ادا می کردند و شايد هم از نزديكانش... (( وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ )) ( التوبة : 101 ) ..

الله تعالى برايمان اسوه ى حسنه را در كنار شخصيت رسالت پيامبر تحديد و مشخص فرموده ...(( لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً )) (  الأحزاب : 21 ) ..

و اشاره اى به اين نوع اسوه براى غيررسول بيان نشده ، و در اين بيانى صريح بر عدم عصمت و عدم عدالت كسى غير از رسول ( ص ) بعد از اوست ...

و مهمتر از همه اينكه الله تعالى در كتابش برايمان بيان فرمايد كه هر سخنى از غيرخداوند متعال ، ممكن است كه حامل خطا باشد ، و الا اين قوا الله تعالى به رسولش ( ص ) را چگونه می فهميم  .. (( عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ )) ( التوبة : 43 ) ..و چگونه نص قرآنی بعدی را می فهميم:

 (( وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (45) قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (46) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ ))  ( هود : 45 – 47 ) ..

عصمت فرستادگان خدا همگی در جانب تبليغ رسالتى بوده كه مسئول تبليغش بوده اند ، و در اتصال مباشرشان با وحي خدايى ، اما در جانب بشرى شان ، ديديم که بشری بودند که امکان وقوع خطا داشتند ...پس عصمت در حيثيات وحى بوده كه رسالت الله تعالى براى بشر بوده است و آنان بيشتر از "امانت داران اين وحى" بسوى بشر نبودند .. (( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ )) ( الكهف : 110 ) ..

و اين است كه عصمت آل بيت نزد شيعه و عدالت صحابه نزد اهل سنت توسط قرآن كريم ، و عقل و منطق و حتى تاريخ رسوا مى شود ...

و حتى اگر جدلاً به عصمت آل البيت و به عدالت صحابه اعتراف كرديم ، چگونه مطمئن شويم كه اقوال منسوب به آنان بدون كم و زياد به ما رسيده؟... وقتى روايات دروغين منسوب به رسول الله ( ص ) ساخته شده (  نزد شيعه و اهل سنت ) پس به غيررسول نمی شود؟!!!..

آنچه سبب پيشروى تعصب فكرى نزد شيعه و اهل سنت شده رد فعل متقابل هر دو جهت بر اساس معيار فكرى و مذهبى و فكريست بصورتيكه معيارى  واقع شده حتى بر نصوص و دلالات قرآنى  و نتيجه نيز اين شده كه انتقاد روايات نزد اهل سنت سبب  تكفير و تصنيف به خارج از مذهب اهل سنت به تشيع ، و انتقاد عصمت آل البيت و بعضى از روايات منسوب به آنان و به رسول ( ص ) سبب تكفير و خروج از مذهب تشيع به مذهب اهل سنت است! و گويا امت عقلش را باخته و مذاهب و رجالش را مکان منهج الله تعالی قرار داده است ..

.. و نتيجه اين شده كه تعصبات مذهبى و طائفه اى امت را بسوى تمثيل اين قول الله تعالي كشانده است: .. (( إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ )) ( الأنعام : 159 ) ..

و به اين كشانده كه با هم رفتارى داشته كه خود را داخل جسد أمت و ديگران را ( از نظر فكرى و حياتى و فرهنگی ) خارج اين جسد مى شناسند وفق وصف الله تعالی بر اقوام سابق در اين آيه ى كريمه :

 (( وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ ))  ( إبراهيم : 13 ) ..

و مشكل بزرگ در تفرغ افراديست كه خود را معيار منهج الله تعالى به حساب مى آورند براى به نمايش نهادن و بازاريابى تعصبات مذهبى و خصوصيات تاريخى بر اساس جوهر منهج الهي كه باعث ردفعل شده و بر مركب " من " شخصي و مذهبى سوار شدن و نتيجه اى كه از آن غافل شده اند " شرك "  به الله تعالى من خلال برتر شمردن تاريخ و مردان و مذاهبش به عنوان شريكان الله تعالى و منهجش :

 (( وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ )) ( الروم : 31 – 32 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم