۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

اطاعت از رسول..!


به نام الله مهربان مهرورز
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا :
این ایمان آوردگان، در وهله اول، شامل اولین مخاطبین قرآن (السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ) می شود.
و در وهله دوم، شامل تابعين و همه مؤمنانی که در تمام امكنه و اعصار تا آخرین روزگاران به دین اسلام می گروند (وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ) می شود.

أَطِيعُوا اللَّهَ :
اطاعت از خدا، شامل اطاعت از "ما أنزل الله" (قرآن) می شود که 114 سوره دارد. و برای مخاطبین اولین و تابعین، ثابت و همیشه حق تقدم را داراست.

وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ :
اطاعت از رسول، برای مخاطبین اولین، شامل اطاعت از (( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ )) است.
و برای مخاطبین بعد از محمد، شامل اطاعت از (( جانشین رسول )) یا همان « رهبر مسلمانان » است.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

حدیث چه کسی درست تر از حدیث خداوند است ؟

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً
حديث چه کسي درست تر از حديث خداوند است؟


سالهاست که مساله عقب ماندگیهای کشورهای به اصطلاح اسلامی ذهن خیلی ها را در تمام دنیا و بخصوص ایران به خود مشغول کرده است آنها از خود سوال می کنند که چرا ممالک اسلامی چنین روز و وضعی پیدا کرده اند که حتی به نوشته های کتاب مقدس خود هم عمل نمیکنند ؟ چه چیزی این معضل را بوجود آورده است ؟چه چیزی آنها را به حیطه انحطاط و تزلزل کشانده است ؟ چرا در بین ممالک به اصطلاح اسلامی اثری از اتحاد و همبستگی وجود ندارد و همیشه در بین آنها تفرقه حاکم بوده است ؟
در پاسخ باید گفت که علت تمامی بدبختی های و عقب ماندگی های آنان در تبعیت تعبد وار و جستجوی احکام دینی از غیر خدا سرچشمه می گیرد . منابعی مثل حدیث و سنت است که مسلمین اسمی را به بت پرستی و شرک و تعصبات مذهبی کشانده است . حدیث و سنت های گذشتگان مثل زنجیری مغز و قلب مسلمانان را تسخیر کرده است و چنان آنها را به ورطه انحطاط کشانده است که در زمان ما مسلمان بودن یعنی پیروی از خرافات و دورغهای که به دین نسبت داده شده است و حاصل این کارشان چیزی نیست به جز بت پرستی ، تروریست و اطاعت از شیطان های انس و جن !

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

ناسخ و منسوخ در حكم عدم ازدواج زنان رسول الله بعد از رسول ( 1 )


 الحمدلله...
سلام و بركت الله بر اين جمع مبارك.
سخن از كتاب الله تعالى ست و اينكه آيا بعضى از اوامر الله تعالى در كتابش منسوخ يا متغير است.
منسوخ در زبان معروف فقهاء يعنى: سخنى از قرآن نازل شده كه بعد حكمش الغاء مى شود.
و ناسخ نيز يعنى حكمى كه جايگزین حکم منسوخ شده می باشد.

در این جمع مبارک مثالی توسط برادر گرامی آقای احمدی مورد بحث واقع شده است و دوستان نیز در این بحث شرکت می کنند.

این بحث را با هم مرور کنیم.

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

جانشينى پیامبر از تئورى تا واقعيت


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يکی از مسائل بحث برانگيز ميان فرقه های مختلف اسلامی در طول تاريخ بحث خلافت و جانشينی پيامبر بوده است.
عده ای را اعتقاد بر آن است که رسول خدا بدستور خداوند برای خود جانشين تعيين نمود، و عده ای نيز معتقدند که رسول خدا مسئله ی جانشينی خود را به اصحاب بزرگوارش واگذار نمود، تا با شور و مشورت، شخص مورد علاقه ی خود را انتخاب نمايند.
اما در اين ميان واقعيت چيست؟ آيا واقعا ممکن است پيامبر کسی را به عنوان جانشين تعيين نکند؟ وانگهی اگر پيامبر جانشين تعيين نکند، چه اشکالی پيش مي آيد؟
واقعيت اين است که تعيين جانشين نه تنها بر پيامبر واجب نيست، بلکه اين امر می تواند اصل نبوت او را زير سؤال ببرد، بدلايل زير:

1- نه در قرآن و نه در کتابهای آسمانی ديگر ثابت نشده است که پيامبری از پيامبران، پس از خود جانشين تعيين کرده باشد، بلکه با وجودی که در بين برخی از پيامبران  فواصل زمانی طولانی وجود داشته، (که اصطلاحا به آن دوران فترت می گويند) ولی در اين فاصله هيچ پيامبری نيامده است، و پيامبر قبلی کسی را به عنوان جانشين تعيين نکرده است. 
مثلا فاصله زمانی بين حضرت عيسی و پيامبر اکرم (ص) بيش از 550 سال بوده است، ولی ثابت نشده که در اين فاصله ی زمانی طولانی، حضرت عيسی کسی را به عنوان جانشين تعيين کرده باشد، در حالی که نياز به جانشينی قابل توجيه بوده است، بنابراين اگر عدم تعيين جانشين برای ديگر پيامبران ناپسند نيست، چرا برای پيامبر اسلام بايد ناپسند باشد؟
علت عدم تعيين جانشين نيز آن است که پيامبران اين اختيار را  از خود نداشته اند، چرا که آنها از طرف خداوند تعيين شده اند، و حق تعيين جانشين نيز از طرف خداوند است.

اَللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ [أنعام:124] يعنی: خدا بهتر مى‏داند رسالتش را كجا قرار دهد.

با اين حساب عدم تعيين جانشين از طرف پيامبر اسلام امری خلاف عرف انبياء نيست، بلکه دقيقاً مطابق با خط و مشی پيامبران گذشته است.
شايد گفته شود که برای پيامبران گذشته تعيين جانشين، ضروری نبوده است، چرا که آنان پيامبر آخر نبوده اند، و مردم به آمدن پيامبران بعدی اميد داشته اند، اما از آنجا که پيامبر ما آخرين پيامبر بوده است، لذا لازم بوده تا برای خود جانشين تعيين کند؟!
اتفاقاً پيامبر به همين دليل نبايد جانشين تعيين کند، و اين همان چيزی است که در دليل دوم به آن خواهيم پرداخت.

2- خداوند متعال در سوره ی أحزاب (آیه 40) پيامبر را چنين معرفی می کند:

مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا. يعنی: محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

با توجه با اين آيه پيامبر اسلام پايانبخش پيامبران است، و بعد از او، هيچ پيامبر ديگری نخواهد آمد. قائل بودن به جانشين بعد از پيامبر، اصل ختم نبوت را زير سؤال می برد و آن را کم رنگ می کند، زيرا اگر جانشين پيامبر از طرف خود او تعيين شده باشد، که او حق تعيين جانشين را ندارد، چون او از پيش خود نيامده که از پيش خود جانشين تعيين کند، و اگر بگوييم جانشين او از طرف خدا تعيين شده است، (آنطور که شيعيان می گويند) که در اين صورت با تناقض برخورد می کنيم، زيرا چطور می توان باور کرد که خدا به پيامبرش بگويد، که تو پايانبخش پيامبرانی، ولی از طرف ديگر به او بگويد که کسی را به عنوان امام يا جانشين تعيين کن!! زيرا تعيين جانشين يا امام از طرف خدا دقيقا به معنای دادن اختيارات نبوت به امام يا جانشين است، که اين امر با ختم نبوت تضاد پيدا می کند.
شايد کسی بگويد که مقام امامت با نبوت تفاوت دارد، چون بر امام وحی نمی شود، ولی بر پيامبر وحی می شود؟! بله درست است که بر امام وحی نازل نمی شود، ولی عملا می بينيم که در نزد قائلان به امامت، امام تمام اختيارات و ويژگيهای نبی را دارد منهای وحی، بطوری که حجيت کلام امام، هموزن حجيت کلام پيامبر است، و حتی درجه امامت را بالاتر از درجه نبوت می دانند. پس فرق پيامبر و امام در چيست،  و با اين حساب از ختم نبوت چه چيزی بجا می ماند؟
نکته ی قابل توجه اين است که خاتميت، مقتضايش اين است که پس از پيامبر سخن هيچ کس در رتبه سخن وي نمي‌نشيند و حجيّت گفتار او را ندارد. حال سخن در اين است که امامت را شرط کمال دين شمردن و امامان را برخوردار از وحي باطني و معصوم و مفترض‌الطاعه دانستن، چگونه بايد فهميده شود که با خاتميت ناسازگار نيفتد و سخن‌شان در رتبه سخن پيامبر ننشيند و حجيت گفتار او را پيدا نکند؟
شايد گفته شود: "امامان تشريع نمي کنند بلکه تفسير و تبيين مي کنند!" در جواب بايد گفت: امامان را شارح و مبيّن معصوم قرآن و کلام پيامبر دانستن، گرهي از کار نمي‌گشايد. آيا امامان، براي پاسخ به هر سؤالي، به کلمات پيامبر رجوع مي‌‌کردند و آنها را مي‌خواندند (در کجا؟) و مي‌انديشيدند و آنگاه جواب مي‌گفتند يا جواب‌ها (چنانکه شيعيان مي‌گويند) نزدشان حاضر بود و نيازي به اجتهاد و إعمال رويـّت و پژوهش و تحليل نداشتند. و لذا سخني که مي‌گفتند بر مبنای عصمت بي‌چون و چرا و بي احتمال خطا و بر اثر الهام الهي، عين کلام پيامبر بود و جاي اعتراض نداشت؟ اگر اين دوّمي باشد، فرق پيامبر و امام در چيست؟ و آيا در اين صورت، جز مفهومي ناقص و رقيق از خاتميت چيزي بر جاي خواهد ماند؟
 به عبارت ديگر، امام، يا شارح (بيان کننده ی دين) است يا شارع (شرع گذار و صاحب شريعت). اگر شارع است، ختم نبوت را چه می شود؟ و اگر شارح است، عصمت برای چيست؟ زيرا شارح بودن امامان بدين معناست که گويي آنها «مجتهد معصوم» اند! اما مگر مجتهد معصوم خود مفهومي تناقص‌آلود نيست؟
با اين حساب برای پيامبران گذشته که خاتم النبيين نبوده اند، شايد تعيين جانشين توجيهی می توانست داشته باشد (گرچه آنان جانشين تعيين نکرده اند)، ولی برای پيامبر ما که پيامبر خاتم است، تعيين جانشين نه تنها توجيهی ندارد، بلکه با اصل ختم نبوت او هم تناقض پيدا می کند.
شايد پرسيده شود که پس تئوری تعيين جانشينی برای پيامبر از کجا آمده است؟
بايد اذعان کرد که تئوری تعيين جانشينی برای پيامبر، از رسوبات و پس مانده های افکار مردمانی است که تحت قلمرو پادشاهان زندگی کرده اند، يعنی همانطور که برای مردمان تحت قلمرو پادشاهان متصور نبوده که پادشاه برای خود جانشين تعيين نکند، بهمان صورت هم برايشان متصور نبوده که پيامبر جانشين تعيين نکند، در حالی که بين مقام نبوت و سلطنت بس فرقهاست، نبی از طرف خدا می آيد، در حالی که پادشاه با تعيين پادشاه قبلی و يا با کودتا بر سر کار می آيد.
قائل بودن به تعيين جانشينی برای پيامبر در واقع مانند پوشاندن لباس پادشاهی بر قامت نبوت، و از آنجا پوشاندن لباس نبوت بر قامت امامت است، که نه لباس پادشاهی برازنده ی نبوت است، ونه لباس نبوت برازنده ی امامت.

3- در قرآن کريم هيچ آيه ی صريحی (عرض شد صريح) در باره وجوب تعيين جانشينی برای پيامبر وجود ندارد، نه فقط برای علی يا أبوبکر يا شخصی ديگر، بلکه حتی آيه صريح بصورت عام و کلی هم  در اين باره وجود ندارد، (حالا تعيين شخص پيشکش)، و تمام آياتی که قائلان تعيين جانشينی به آن استدلال مي کنند، تنها نوعی برداشت از آيات است، و لاغير.
حال سؤال اينجاست: اگر مسئله تعيين جانشين و يا همان ولايت و امامت از ديدگاه عقيدتی اينقدر مهم است، چطور ممکن است خداوند در قرآن کريم بطور صريح از حيض و نفاس و طلاق و سلام و ميراث و وضو و تيمم و غسل و ... که از فروع دين هستند، بصراحت سخن بگويد، ولی در باره ی مسئله ی مهم و سرنوشت سازی همچون امامت و ولايت (با برداشت شیعیانه!) در لفافه سخن بگويد، بطوری که منظور از آن را فقط عالمان شيعه فهم کنند؟ وانگهی کجای قرآن کريم صراحتاً ما را امر فرموده تا به امامت و ولايت ايمان بياوريم؟
شايد گفته شود: اين دليل نمی شود! چون در قرآن کريم بسياری از مسائل بطور صريح  و مفصل بيان  نشده است !؟ مثلادر قرآن جزئيات قضايای بسياری از قبيل: نماز، روزه، زکات  و حج و ... بيان نشده است، و سنت پيامبر آنرا برای ما تبيين نموده است، امامت هم از آن قبيل مسائل است؟؟؟
در پاسخ بايد گفت: درست است که قرآن جزئيات بسياری از مسائل را بيان نکرده است، ولی بايد توجه نمود که کليات آنرا بطور واضح و روشن بيان نموده است. اگر قرآن به جزئيات نماز روزه، زکات  و حج و ... اشاره ای نکرده است، ولی در صدها آيه ی ديگر به کليت وجوب آنها  بوضوح وصراحت اشاره نموده است.
حال سؤال اينجاست که در کدام آيه ی قرآنی به کليت وجوب ایمان به اصلی به نام «امامت» بطور شفاف و صريح اشاره شده است؟
به اين آيه توجه فرماييد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً [النساء 136]
يعنی: "اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و كتابهايى كه قبلا نازل كرده بگرويد و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى شده است."

جايگاه امامت در اين آيه و آيات مشابه کدام است؟ آيا ارزش ايمان به امامت و ولايت از ايمان به فرشتگان و كتابهای آسمانی کمتر است؟ و گرنه چرا از ايمان به فرشتگان و كتابها و پيامبران و روز بازپسين ذکر به ميان آمده اما از امامت و ولايت نه!؟
آيا اين امر تبيان بودن قرآن را زير سؤال نمی برد؟ اگر کسی درباره ی امامت و ولايت هيچگونه ذهنيتی نداشته باشد، و قرآن را به زبان عربی و يا به هر زبان ديگری بخواند، از کدام آيه (بدون مراجعه به عالمان شيعه) متوجه میشود که ايمان به امامت و ولايت، اصلی از اصول عقيده است، که بدون آن ايمان انسان کامل نمی شود؟

کوته سخن آنکه قائل بودن به تعيين جانشين برای پيامبر:

هم مخالف رويه ی انبياء،

و هم متناقض با اصل ختم نبوت،

و هم عاری از هر گونه دليل صريح در قرآن کريم است.


نوشته : بهرام ورجاوند

 

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون ؟!

با توکل بر خدا و سلام بر مومنان ، لا اله الا الله ،


باید بگویم همه کسانیکه امثال مسائل زیر را مطرح می کنند ، یا از روی ساده لوحی ، یا از روی نادانی ، یا از روی بد فهمی و یا از روی غرض ورزی و شیطنت می باشد و بر خدا دروغ می بندند ، و خودشان و مردم را از ( صراط الله ) راه حقّ خدا گمراه می کنند ، و بدنبال کسب منافع نامشروع می باشند ،


1) از اینکه بعضی افراد و گروهها می گویند و مرتبا تبلیغ می کنند که کتاب قرآن کاملترین و بهترین کتاب در بین کتابهای فرستاده شده از طرف خدا برای مردم می باشد !!!!!
پاسخ : چون کتاب انجیل و تورات و ... نیز در زمان خودش برای مردم کاملترین و بهترین بوده است ، و خدا هیچ وقت برای هیچ رسول و قومی کتاب ناقص نفرستاده است ،
و يوم نبعث في كل امه شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا علي هولاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء و هدي و رحمه و بشري للمسلمين ، نحل ( 89 )


ثم اتينا موسي الكتاب تماما علي الذي احسن و تفصيلا لكل شي‏ء و هدي و رحمه لعلهم بلقاء ربهم يومنون، انعام (154)
و من قبله كتاب موسي اماما و رحمه و هذا كتاب مصدق لسانا عربيا لينذر الذين ظلموا و بشري للمحسنين، احقاف (12)



الله لا اله الا هو الحي القيوم ، آل عمران ( 2 )
نزل عليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه و انزل التوراه و الانجيل ، ال عمران ( 3 )


انا انزلنا التوراه فيها هدي و نور يحكم بها النبيون الذين اسلموا للذين هادوا و الربانيون و الاحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا عليه شهداء فلا تخشوا الناس و اخشون و لا تشتروا باياتي ثمنا قليلا و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون ، مائده ( 44 )
و قفينا علي اثارهم بعيسي ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التوراه و اتيناه الانجيل فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوراه و هدي و موعظه للمتقين، مائده ( 46 )
و ليحكم اهل الانجيل بما انزل الله فيه و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون ، مائده ( 47 )
و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهواءهم عما جاءك من الحق لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم امه واحده و لكن ليبلوكم في ما اتاكم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون ، مائده ( 48 )


2) و از این که بعضی از افراد و گروهها می گویند و تبلیغ می کنند که محمد بهترین و آقای همه رسولان می باشد !!!!!
پاسخ : در حالیکه جز خدا ، کسی دیگری نمی داند برتری رسولی را بر رسول دیگر ، و خدا می فرماید داستان و نام بعضی از رسولان را معرفی نکرده است ، حال چگونه بعضی از مردم ، بعضی از رسولان را بر بعضی در رتبه و مقام و فضل و غیره برتری می دهند ،
و تلك حجتنا اتيناها ابراهيم علي قومه نرفع درجات من نشاء ان ربك حكيم عليم ، انعام ( 83 )
و وهبنا له اسحاق و يعقوب كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين ، انعام ( 84 )
و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل من الصالحين ، انعام ( 85 )
و اسماعيل و اليسع و يونس و لوطا و كلا فضلنا علي العالمين ، انعام ( 86 )
و من ابائهم و ذرياتهم و اخوانهم و اجتبيناهم و هديناهم الي صراط مستقيم ، انعام ( 87 )


تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجات و اتينا عيسي ابن مريم البينات و ايدناه بروح القدس، بقره ( 253)


و ربك اعلم بمن في السماوات و الارض و لقد فضلنا بعض النبيين علي بعض و اتينا داود زبورا ، اسراء ( 55 )


و لقد اتينا بني اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي العالمين ، جاثیه ( 16 )
و اتيناهم بينات من الامر فما اختلفوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم ان ربك يقضي بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون ، جاثیه ( 17 )


اني تركت مله قوم لا يومنون بالله و هم بالاخره هم كافرون ، یوسف ( 37 )
و اتبعت مله ابائي ابراهيم و اسحاق و يعقوب ما كان لنا ان نشرك بالله من شي‏ء ذلك من فضل الله علينا و علي الناس و لكن اكثر الناس لا يشكرون ، یوسف ( 38 )


و لقد اتينا داود منا فضلا يا جبال اوبي معه و الطير و النا له الحديد، سباء ( 10 )
ان اعمل سابغات و قدر في السرد و اعملوا صالحا اني بما تعملون بصير، سباء ( 11 )
و لسليمان الريح غدوها شهر و رواحها شهر و اسلنا له عين القطر و من الجن من يعمل بين يديه باذن ربه و من يزغ منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعير ، سباء ( 12 )
يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات اعملوا ال داود شكرا و قليل من عبادي الشكور ، سباء ( 13 )
فلما قضينا عليه الموت ما دلهم علي موته الا دابه الارض تاكل منساته فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا في العذاب المهين ، سباء ( 14 )


3) و از اینکه بعضی افراد و گروهها می گویند و تبلیغ می کنند که فقط محمد رحمة للعالمین می باشد !!!!!
پاسخ : آیا بقیه رسولان زحمت للعالمین بوده اند ؟؟؟؟؟!!!!! چون خدا همه رسولان را برای مردم رحمت قرار داده است ،
و التي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها ايه للعالمين ، انبیاء ( 91 )
ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون ، انبیاء ( 92 )
و تقطعوا امرهم بينهم كل الينا راجعون ، انبیاء( 93 )
فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون ، انبیاء ( 94 )
ما توفیقی الا بالله ،

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

اولی الامر

با توکل بر خدا و سلام بر شما ، لا اله الا الله ،


کلمه اولی الامر را خدا در قرآن فقط دو بارآورده است :

يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي‏ء فردوه الي الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلا ، نساء (59 )
اى آنان كه ايمان آورديد فرمان بريد خدا و رسول را و اولياء امر (كارداران انتخاب شده از طرف رسول برای امور مومنان) را از شما و اگر در چيزى با هم ستيزه كرديد به خدا (قرآن) و رسولش بازگردانيد اگر هستيد ايمان آورنده به خدا و روز آخر اين بهتر است و نیكوتر در فرجام‏.

و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه الي الرسول و الي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا ، نساء (83 )
و هرگاه برسدشان امرى درباره امنيّت يا ترس فاش كنندش و اگر بازمى گردانيدند آن را به سوى رسول و به سوى اولياء امر (كارداران انتخاب شده از طرف رسول برای امور مومنان) خويش همانا مى‏دانستندش آنان كه استخراجش مى‏كردند از ايشان و اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر شما همانا پيروى مى‏كرديد شيطان را مگر كمى‏.

معنی و مفهوم و مصداق کاربردی این دو آیه به وضوح آشکار و مبیّن است ، و تفسیربه رای های مغرضانه که باعث نقض و نفی و تحریف معنی و مفهوم این آیات از طرف به اصطلاح کارشناسان دینی بعضی از فرقه های اسلام نما که در دلهایشان مرض است و میل به کجی از راه حقّ خدا دارند و باعث گمراه شدن خودشان شده اند ومردم را نیز گمراه می کنند ، از این دو آیه سوء استفاده های زیادی را در حکمرانی و تسلط بر افکار ، اختیار ، عقیده ، مال ، جان و ناموس مردم می کنند.

در حالیکه با استدلال و مبنا قرار دادن معنی و مفهوم اصلی این دو آیه باید بگویم : موضوع مطرح شده از طرف خدا در رابطه با اولی الامر در هردو آیه در مقطع زمانی و مکانی و شرایطی مصداق عینی و حق پیدا کرده است که وجود رسول برگزیده ( محمد ) از طرف خدا در بین مردم به طور زنده و حاضر و ناظر به اعمال مردم مومن وجود داشته است ، در غیر این صورت وجود اولی الامر معنی و مفهوم و مصداق پیدا نمی کند و ناحق است ، من بنده مومن واقعی خدا از شما می خواهم در معنی و مفهوم متن دو آیه با کمی دقت ، تفکر ، تعقل و تدبر کنید و از خدا یاری بجوئید ، قطعا و حقیقتا خواهید دانست و می فهمید که وجود و لازم بودن اولی الامر (کارداران ، مسئولیت داده شدگان از طرف رسول برای امور مومنان ) در صورتی برای مومنان از طرف خدا حق می باشد که رسولی برگزیده از طرف خدا در بین مردم به طور قطع و یقین وجود داشته باشد ، چون در آیه 59 نساءخدا می فرماید :
اگر مومنان در چیزی (در کاری یا موضوعی) باهمدیگر منازعه و ستیزه کردند پس مراجعه کنند به خدا (کتاب خدا، قرآن) و مراجعه کنند به رسول خدا که در بین مردم زنده است (نه مراجعه به آن رسولی که مرده یا کشته شده باشد)،
و در آیه 83 نساء خدا می فرماید :
اگر هرگاه می آمد ایشان را امری درباره امنیت یا ترس آنگاه فاش می کردندآن را ، و اگر باز می گردانیدند آن را بسوی رسول ( زنده ) و اولی الامر ( مسئولیت داده شده گان از طرف رسول زنده ، نه اولی الامری را که به اصطلاح در حال حاضر گروههای مردمی ازطرف خواص و عوام خودشان ، بعنوان ولی امر برای خودشان انتخاب کرده اند ) ...


بنابراین از معنی و مفهوم این دو آیه به طور مصداقی به این نتیجه می رسیم که بطور قطع و یقین باید رسولی برگزیده توسط وحی از طرف خدا در بین مردم بطور عینی، مصداقی و حاضر و ناظر به امور مومنان وجود داشته باشد ، و از طرف رسول ، مومنانی که مورد تائید رسول هستند در امور مختلف به عنوان کارداران انتخاب شوند و بعنوان مسئول به مومنان معرفی شوند ، در غیر اینصورت مسئله اولی الامر فقط به محمد تا زمانی که زنده بوده است مربوط می شود ، چون محمد به اولی الامر انتخاب شده از طرف خودش مسئولیت می داده است ، پس باید اولی الامر انتخاب شده از طرف محمد در مقابل مسئولیتشان به محمد ( رسول الله ) پاسخگو می بودند ،


اگر فرض بگیریم که به اصطلاح یک نفر بعنوان اولی الامر از طرف گروهی برای امور کار مومنان معرفی شود ، حال اولی الامر انتخاب شده در مقابل مسئولیتش باید به چه کسی پاسخگو باشد؟؟؟؟؟!!!!!
و اگر در شعار و عمل باعث نقض و نفی اصل لا اله الا الله و آیات خدا در قرآن شد ، چه کسی باید به او تذکر بدهد یا از او بازخواست کند ؟؟؟؟؟!!!!!


توضیح: امکان دارد بعضی از گروههای مردمی بگویند که اولی الامر اگراحکام فرستاده شده از طرف خدا را رعایت نکنند یا نقض و نفی کنند، در برابر خدا در روز قیامت پاسخگوهستند، در حالیکه اولی الامر زمان محمد هم باید در برابر محمد رسول الله زنده پاسخگو می بودند و هم باید در روز قیامت در برابر خدا پاسخگو باشند ، چون کلمه منازعه بکار رفته در آیه 59 نساء ، به اولی الامر نیز اطلاق داده شده است ،


و اگر می بینیم در جوامع مختلف فرقه هایی از کفار و مشرکان از این دو آیه سوء استفاده کرده و مسئله اولی الامر را مطرح می کنند و از این باب ، حکومتی را بر مردم تحمیل می کنند ، حقیقتا ناحق است ، در حالیکه اولی الامر مطرح شده از طرف خدا در دو آیه ذکر شده فقط زمانی مصداق عینی و حق پیدا می کند که خدا رسولی را از بین مردم توسط وحی برای انذار و بشارت و راهنمایی قومی برگزیند ، و با بودن رسول باید تعداد مومنان به اندازه ای باشند که تشکیل یک حکومت اسلامی را بر مبنای اصل لا اله الا الله و آیات خدا در قرآن ممکن سازد ، در غیر این صورت سبقت گیرندگان از بندگان مومن واقعی خدا که در شعار و عمل به اصل لا اله الا الله و آیات خدا در قرآن پایبند می باشند ، باید معنی و مفهوم واقعی آیات خدا در قرآن را بفهمند ، و خودشان در شعار و عمل به آنها پایبند باشند ، و بعنوان امر به معروف و نهی از منکر در چارچوب و محدوده ایات خدا در قرآن بین مردم فعالیت کنند .

و ما كان المومنون لينفروا كافه فلو لا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون ، توبه ( 122 )
نرسد مؤمنان را كه بكوچند همگى پس چرا نكوچد از هر گروهى از ايشان دسته‏اى تا دانش جويند در دين ( معنی و مفهوم آیات خدا در قرآن را بفهمند و خودشان در شعار و عمل پایبند به آیات خدا ددر قرآن باشند ) و تا بترسانند قوم خويش را گاهى كه بازگردند بسوى آنان شايد بترسند ايشان‏

و لتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون، آل عمران ( 104 )
و بايد باشد از شما گروهى كه دعوت‏كنند به نيكى و امركنند به خوبى و نهى‏كنند از بدى و آنانند رستگاران.‏

و ضمنا کلمه اولی الامر در هر دوآیه به جمعی از مومنان کاردان ( مسئولیت پذیر ) اطلاق شده است که از بندگان مومن واقعی خدا بوده اند ، و فقط خدا را عبادت و بندگی می کرده اند و برای حاجت هایشان فقط خدا را می خواندند ، ولیکن در حال حاضر می بینیم و می شنویم کسانی از فرقه های مختلف که ادعای امام ( رهبر) و یا اولی الامر مسلمین را یدک می کشند که جز خدا را ، عبادت و بندگی می کنند و می خوانند جز خدا آفریده های خدا را مانند خواندن خدا برای حاجت هایشان ، که مصداق بارز کفر و شرک نسبت به خدا می باشد.

حال من بنده مومن واقعی خدا شما مردم را انذار و بشارت و راهنمایی می کنم که با کمی دقت و بررسی و تفکر و تعقل و تدبر در اوضاع و احوال مردم ما بکنید و سپس یادآور خواهید شد که سران قوم ما به اسم لا اله الا الله و اسلام و قرآن و رسول الله با مردم قوم ما به دروغ و نیرنگ چه کارهای ناصواب و ناحقی را که نکرده اند؟؟؟؟؟ !!!!!
حال باعث تعجب است که به اصطلاح خودشان ادعای اسلام ناب محمدی را نیز در شعار سر می دهند ، ولیکن در عمل به جای عمل به آیات فرستاده شده به محمد در قرآن به حرف و حدیث ها و اخبار های بیهوده و دروغ و بی سند و افسانه های ساخته و پرداخته خودشان و اجدادشان که باعث نقض و نفی اصل لا اله الا الله و آیات خدا در قرآن می شوند عمل می کنند !!!!!

نتیجه : بنابراین حق نیست که در دنیا یک عده به اسم دین زرتشت ، آتش پرستی کنند و یک عده به اسم دین موسی، عزیر پرستی کنند و یک عده به اسم دین مسیحی، عیسی و مادرش را پرستش کنند ویک عده به اسم دین بودایی و غیره ، مخلوقات خدا را پرستش کنند و یک عده به اسم دین اسلام ،کشته و مرده و قبرهای محمد و .... را عبادت و بندگی کنند و بخوانند ، و رهبران هر فرقه و پیروانشان شعار و اعمال خودشان را حق دانسته و از آن دفاع می کنند ، در حالیکه با استناد به آیات خدا در قرآن اینگونه شعار و اعمال و موضع گیری ها از طرف اشخاص و گروههای مردمی مصداق بارز کفر و شرک نسبت به خدا می باشد ، و بندگان مومن واقعی خدا حق ندارند ( سزاوار نیستند ) که در دین اسلام از امام ، رهبر و اولی الامر کفار و مشرکان اطاعت کنند .

الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله و كفي بالله حسيبا ، احزاب (39 )
آنان كه رسانند پيامهاى خدا را و ترسندش و نترسند كسى را جز خدا و بس است خدا حساب‏گيرنده‏

ومن اصدق من الله حدیثا ، نساء 87
و کیست راستگوتر از خدا در حدیث

ومن اصدق من الله قیلا ، نساء122
وکیست راستگوتر از خدا در گفتار

ومن احسن من الله حکما لقوم یوقنون ، مائده 50
وکیست نیکوتر از خدا در حکم برای قومی که ایمان دارند


انانحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ، حجر9

دعا : خدایا به ایمان مومنان واقعیت بیفزای و مومنان واقعی خودت را در جهاد در راه خودت راهنمایی و یاری کن ،

والله ولی المومنین ،

ما توفیقی الا بالله .

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون

با توکل بر خدا و سلام بر شما ، لا اله الا الله ،
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون،ذاریات ( 56 )
و نیافريدم جن و انسان را مگر تا فقط مرا پرستش (بندگی) کنند ( و فقط مرا بخوانند )

سوره انسان:
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خداوند بخشاينده مهربان‏
هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا (1)
آيا گذشت بر انسان گاهى از روزگار كه نبود چيزى يادآورده‏
خدا انسانها را بدنیا می آورد ، ولی متاسفانه اکثر انسانها اعم از خواص و عوام ، عمری را در دنیا زندگی می کنند ولی سعی نمی کنند و نمی خواهند بدانند و بفهمند و درک کنند که حقیقتا از کجا آمده اند؟ ، و برای چه کاری آمده اند؟ ، و به کجا می روند ؟ الا قلیلا ( بندگان مومن واقعی خدا )
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا (2)
همانا ما آفريديم انسان را از چكّه آبى به هم آميخته كه مى‏آزموديمش پس گردانيديمش شنوائى بينا
خدا به انسانها گوش ، چشم ، دل ، عقل و ... داده است ، ولی متاسفانه اکثر انسانها اعم از خواص و عوام ، گوش ، چشم ، دل ، عقل و... خودشان را بر موضع حق بسته اند ، و دنبال هوا و هوس و شهواتشان هستند ، الا قلیلا ( بندگان مومن واقعی خدا )
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا (3)
همانا رهبريش كرديم راه را يا سپاسگزار و يا ناسپاس‏
خدا به همه انسانها راه حق را نشان داده است ، ولی متاسفانه این خود انسانها هستند که به حق کافرند ، الا قلیلا ( بندگان مومن واقعی خدا )
انا اعتدنا للكافرين سلاسل و اغلالا و سعيرا (4)
همانا ما آماده ساختيم براى كافران زنجيرهائى و گندهائى و آتشى سوزان‏
کافران که با اعمال خودشان ثابت می کنند که گوش ، چشم ، دل ، عقل و ... خودشان را بر روی حق بسته اند و راه حق، خدا را تکذیب و انکار کرده و پیروی از راه باطل ( راه شیطان ) و هوا و هوس و شهوات خودشان می کنند ، حقیقتا سزاوار جهنم با عذابهای شدید می باشند ،
ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا (5)
همانا نيكان مى‏آشامند از جامى كه آميزش آن است كافور
عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا ( 6 )
چشمه‏اى كه نوشند از آن بندگان خدا بشكافندش شكافتنى‏
و بندگان مومن واقعی خدا ، که به راه حقّ خدا عمل می کنند سزاوار بهشت با نعمت های نیکوی فراوانش هستند ،
يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا ( 7 )
پايدار مانند بر نذر و ترسند روزى را كه بدى آن است پرزنان‏
همان بندگان مومن واقعی خدا که برای رضای خدا نذر می کنند و به نذرهایشان وفا می کنند ، و از عذاب جهنم هراسانند ،
و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا ( 8 )
و خورانند خوراك را با دوست داشتنش به بينوائى و يتيمى و برده‏اى‏
انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا ( 9 )
جز اين نيست كه مى‏خورانيم شما را براى روى خدا نخواهيم از شما پاداشى و نه سپاسى‏
همان بندگان مومن واقعی خدا که با کمال میل و دوست داشتن بینوا ، یتیمان و ... را طعام می دهند ، ویا وقتی که دیگران را با آیات خدا در قرآن انذار و بشارت و راهنمایی می کنند ، می گویند جز این نیست که ما این کارها را فقط برای رضای خدا ( وجه الله ) انجام می دهیم ، و از شما هیچگونه پاداش و تشکری را در قبال آن انتظار نداریم ، البته ما بندگان مومن واقعی خدا باید در قبال کارهای خوب دیگران تشکر بکنیم ، ولی در قبال اعمال خودمان نسبت به دیگران توقعی نداشته باشیم ، چون خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند ،
انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا ( 10 )
همانا ترسيم از پروردگار خويش روزى را دژم‏خوى آشفته‏روى‏
فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضره و سرورا ( 11 )
پس نگهداشتشان خدا از بدى آن روز و بديشان ارزانى داشت خرّمى و شادمانى‏
نتیجه کار بندگان مومن واقعی خدا این می شود که خدا از بدی آن روز ( روز قیامت ) حفظشان می کند ، و به ایشان ارزانی می دارد نعمت های فراوانی را طبق آیات زیر در بهشت به آنچه در دنیا در مقابل سختی ها ، رنج ها ، طعنه ها ، مکرها ، مسخره کردنها و مصیبت هایی و... را که از طرف کفار و مشرکان به نیکویی صبر وتحمل کردند ،
و جزاهم بما صبروا جنه و حريرا ( 12 )
و پاداششان داد بدانچه شكيبا شدند بهشتى و حريرى‏
متكئين فيها علي الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا ( 13 )
تكيه‏كنانند در آن بر بالينها نبينند در آن آفتابى و نه سرمائى
و دانيه عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا ( 14 )
و نزديك است بديشان سايه‏هايش و رام گرديدند ميوه‏هايش رام‏شدنى‏
و يطاف عليهم بانيه من فضه و اكواب كانت قواريرا ( 15 )
و گردش داده شود بر ايشان جامهائى از سيم و پياله‏ها (صراحيهائى) كه باشند آبگينه‏هائى‏
قواريرا من فضه قدروها تقديرا ( 16 )
آبگينه هائى از سيم كه پرداختندش پرداختنى‏
و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا ( 17 )
و نوشانيده شوند در آن جامى كه باشد آميزش آن زنجبيل‏
عينا فيها تسمي سلسبيلا ( 18 )
چشمه‏اى در آن كه ناميده شود سلسبيل‏
و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتهم لولوا منثورا ( 19 )
و گردش كنند بر ايشان پسرانى جاودانى گاهى كه بنگريشان پنداريشان مرواريدهاى پوشيده‏
و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا ( 20 )
و گاهى كه بنگرى آنجا بينى نعمتهائى و پادشاهى بزرگ‏
عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلوا اساور من فضه و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( 21 )
بر ايشان (فراز ايشان) است جامه‏هاى سُندس سبزى و استبرقى و زيب داده شدند با دست‏بندهائى از سيم و نوشانيدشان پروردگارشان نوشابه پاك‏كننده‏
ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا ( 22 )
همانا اين است شما را پاداشى و بوده است كوشش شما سپاسگزارده‏
چون بندگان مومن واقعی خدا همه کارهایشان را در شعار و عمل طبق اصل لا اله الا الله و آیات خدا انجام می دهند و از هیچ کسی توقع تشکر و مزدی را ندارند ، نتیجه این می شود که خدا از تلاششان در زندگی دنیا در روز قیامت به نیکویی تشکر می کند ،
انا نحن نزلنا عليك القران تنزيلا ( 23 )
همانا ما فرستاديم بر تو قرآن را فرستادنى‏
فاصبر لحكم ربك و لا تطع منهم اثما او كفورا ( 24 )
پس شكيبا شو براى حكم پروردگار خويش و فرمانبردارى نكن از ايشان گنهكارى را يا ناسپاسى‏
و اذكر اسم ربك بكره و اصيلا ( 25 )
و ببر نام پروردگارت را بامدادان و شب‏هنگام‏
و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا ( 26 )
و از شب پس سجده كن برايش و تسبيحش گوى شبى دراز
ان هولاء يحبون العاجله و يذرون وراءهم يوما ثقيلا ( 27 )
همانا اينان دوست دارند شتابان را و بگذارند پشت سر خويش روزى سنگين را
نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا ( 28 )
ما آفريديمشان و استوار ساختيم آفرينش ايشان را و هر گاه خواهيم تبديل كنيم بمانندگان ايشان تبديلى‏
ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا ( 29 )
همانا اين است يادآوريى تا هر كه خواهد برگيرد بسوى پروردگار خويش راهى را
و ما تشاون الا ان يشاء الله ان الله كان عليما حكيما ( 30 )
و نخواهيد جز آنكه خواهد خدا همانا بوده است خدا دانشمند حكيم‏
يدخل من يشاء في رحمته و الظالمين اعد لهم عذابا اليما ( 31 )
درآرد هر كه را خواهد به رحمت خويش و ستمگران را آماده ساخت براى ايشان عذابى دردناك‏
خدا در حق هیچکدام از بندگانش ستم نمی کند و همه کسانی که سزاوار هدایت باشند هدایت می کند ، و در طول مسیر زندگی در دنیا مدام راهنماییشان می کند ، و کسانی از مردم را خدا گمراه می کند که از راهنمایی وآیات خدا نافرمانی می کنند و اعمال کفر و شرک نسبت به خدا انجام بدهند ، و از اعمال گذشته شان توبه نمی کنند و خواهان اصلاح اعمال کفر و شرک نسبت به خدا نیستند ،
سوره شمس:
و نفس و ما سواها ( 7 )
و به روان و آنچه راست آوردش‏
فالهمها فجورها و تقواها ( 8 )
پس سروشش ( فطرتش ) فرستاد گنهكاريش و پرهيزش‏
قد افلح من زكاها ( 9 )
همانا رستگار شد آنكه پاك ساختش‏
و قد خاب من دساها ( 10 )
و همانا آيان كرد آنكه بفريفتش (يا نهان داشتش)
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ،ذاریات( 56 )
و نیافريدم جن و انسان را مگر تا فقط مرا پرستش (بندگی) کنند ( و فقط مرا بخوانند )



ما توفیقی الا بالله.