۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

جوابیه برای 2 فتوای (سایت فتاوای جامع اهل سنت!!!) یا مشهدی ایمان درمورد علّامه کاکه احمد مفتی زاده


جوابیه برای 2 فتوای (سایت فتاوای جامع اهل سنت!!!) یا مشهدی ایمان درمورد علّامه کاکه احمد مفتی زاده


به نام خداوند سبحان

اگر چه می دانیم و تردیدی نداریم که شما همان ادامه دهندگان سایت مشهدی ایمان (سایت شیعیان صفوی و دشمنان کینه توز ما مسلمانان اهل سنّت ) هستید که با روباه صفتی و نفاق تمام، فیلم دفاع از عقاید اهل سنت و جماعت را بازی می کنید و الحمد لله مردم اهل سنت با دشمنی های شما و نفاقهایتان آشنایی و سابقه ی ذهنی دارند. اما با این وصف در پاسخ ادعاهای دروغین و تحریف های غیر منصفانه و دور از ایمان و تقوای اسلامی شما بطور بسیار مختصر و اشاره وار نکاتی را ذکر می کنیم.

 منطق و منهج مسلمانان صادق و پیروان مخلص قرآن کریم منطق و منهج استدلال بر پایه ی عدل و انصاف است. چنان که در قرآن کریم می خوانیم: « ولا یجرمنّکم شنآنُ قوم علی ألّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوی» یعنی: « مبادا دشمنی با قومی شما را از عدالت بازدارد، به عدل و انصاف رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است» ( مائده / 8 )

اما متأسفانه منطق شما که برای اجرای سیاست شیطانی «سنی زدایی و شیعی گرایی» و برای رسیدن به اهداف شومتان در دشمنی با ما مسلمانان اهل سنت از هیچ ظلم و جنایت و تحریف و دروغزنی و تهمت و بهتانی، دریغ نمی کنید؛ با منطق شیعیان صفوی است که معتقدید « باید به مخالفانتان بهتان بزنید تا بتوانید آنها را تضعیف نمایید و شکستشان دهید» چنان که در مکاسب شیخ انصاری و متاجر شیخ حسن نجفی به تصریح امده است: غیبت کردن اهل سنت و تهمت زدن به آنها نه تنها جایز است بلکه ثواب هم دارد و این همان منطق ماکیاولیست ها و مارکسیست ها است که برای رسیدن به اهدافشان هر وسیله ای را مشروع و جایز می دانند. چنان که در مجموع آثار لنین ج 17 ص 142 می خوانیم: « یک کمونیست باید برای هر گونه فداکاری آماده باشد و در مورد لزوم حتی به انواع نقشه ها و حیله های جنگی متوسل شود و روش های نامشروع را بکار برد و حقیقت را پنهان سازد . . . »
راستی شما به خدا و قیامت باور واعتقاد دارید؟ پس چرا در دشمنی با مسلمانان اهل سنت از حربه ی دروغ و تحریف و مغالطه استفاده می کنید مگر نمی دانید دروغزنی، شکست و رسوایی بدنبال دارد؟

 * نوشته اید « آقای مفتی زاده معتقدند که در دنیا کسی را نمی توان یافت که کافر باشد » سپس در قسمتی دیگر از ادعایتان آورده اید: «در حالی که بارها در قرآن وعده ی عذاب به کافران داده شده است» و با این عبارات نارسا و مغالطه آمیز می خواهید به ذهن افراد ساده و ناآگاه القا نمایید که گویا کاکه احمد معتقد بوده است اصلاً کافری در دنیا وجود نداشته و نخواهد بود.

امّا لازم است بدانید کاکه احمد علاوه بر نوشته ها حدود 10 ساعت بحث و استدلال در زمینه ی مقوله ی انسان شناسی از دیدگاه قرآن ـ به عنوان پیش نیاز بحث ماتریالیسم و دین و ایمان و کفر و . . . دارد مجموع بحث های آن بزرگوار در تفسیر آیات مربوط به ایمان و کفر و مؤمن و کافر برای حل معضلات فکری و کلامی بسیار با عظمت است (طبق اطلاع رسیده در آینده ی نزدیک به یاری الله تعالی شرح و تفسیر کاکه احمد درباره ی ایمان و  کفر عرضه خواهد شد و همه ی مسلمانان و محققان ... غیر مسلمان از آن با خبر خواهند شد.)

ما با هر فرد و جمعی که درباره ی ایمان و کفر از دیدگاه کاکه احمد سؤالات و ابهاماتی داشته اند طی چند جلسه با صمیمیت و مهربانی و بدون جدال و خصومت بر اساس آیات قرآن و احادیث شریف نبوی صحبت کرده ایم نه تنها قانع شده اند بلکه به عظمت فکری آن بزرگوار پی برده اند.

از زمانی که شما صفویان با سفسطه و مغالطه دیدگاه کاکه احمد را شعاروار ارائه داده اید و برای اشخاصی سؤالاتی ایجاد شده است بحمدالله طبق سنت « عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد » مجالس بحث و تبلیغ ما رونق بیشتری گرفته و نتایج پر خیر و برکتی کسب کرده ایم.

اگر شما راست می گویید و اهل خیانت و دروغ و تحریف و دشمنی نیستید، چرا تمام سخنان و استدلال کاکه احمد را درباره ی ایمان و کفر عرضه نمی کنید مگر نه اینکه وقتی کسی از رأی و نظر شخصی انتقاد داشته باشد، انصاف و تقوا ایجاب می کند که باید تمام سخنان و ادلّه ی وی را دقیقاً بدون دخل و تصرّف بیاورد سپس به نقد آن بپردازد؟

ما هواداران مکتب قرآن و دوستداران کاکه احمد از شما ممنون خواهیم شد اگر صادقانه و بدون عداوت وکینه ورزی تمام سخنان کاکه احمد را درباره ی ایمان و کفر بدون تحریف و دستکاری ارائه دهید سپس دلیل خودتان را در نقد و بررسی آن نیز بیاورید آنگاه طبق آیه ی « فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه »(زمر / 17و18)، از مردم بخواهید قول أحسن را انتخاب نمایند ـ البته لازم است بگوییم این درخواست را از شاگردان وفادار کاکه احمد یاد گرفته ایم آنها درباره ی هر موضوعی چنین موضعی دارند ـ اما شما که بجای بحث و استدلال یک دانشمند اسلامی نکاتی را ناقص و نارسا و شعار وار بصورت مغالطه جلوه می دهید اقدامتان خیانت و بی احترامی به مردم است و به خلاف آیه ی « فبشّر عباد الّذینَ یستمعونَ القول» رفتار می کنید.

بهر حال در اینجا برای اثبات اینکه روش شعاروار گفتن و تحریف و دروغهایتان بر ملا گردد به چند نکته اشاره می کنیم.

1ـ کاکه احمد طبق آیات قرآن معتقد است « ارزش و انسانیّت انسان به قلب سالم و اخلاق نیکوی او بستگی دارد» و به نظر آن بزرگوار « مسأله ی مؤمن بودن و یا کافر بودن به قلب آدمی مربوط می شود نه به ذهن یعنی جایگاه ایمان و کفر قلب است کافر کسی نیست که نسبت به حقانیّت دین بی خبر باشد و به باطل بودن روش و اندیشه ی خود پی نبرده باشد. کافر کسی است که می داند دین خدا حق است امّا به سبب غرق شدن در استکبار و خودپرستی و دنیا دوستی با حقیقت (دین خدا) به دشمنی می پردازد اساساً حق پذیری و حق دوستی خصلت ایمان و باطل پذیری و عناد و دشمنی با حق، خصلت کفر است خلاصه مشکل کافر مشکل ذهنی نیست بلکه مشکل قلبی است.

2ـ کاکه احمد می فرماید : کسانی که در خط کفر قرار داشته باشند درگذشته و حال زیاد بوده وهستند امّا کسانی که بطور مطلق کافر باشند در گذشته بسیار اندک بوده اند و در دنیای امروز نمی توان کسی را کافر(کافر مطلق) دانست. طبق آیاتی که در وصف کافران آمده است کافر مطلق به  کسی گفته می شود که «قلبش مالامال از تکبّر و خودپرستی است و پلید گشته و از سنگ سخ  تر باشد و مهر خورده و مورد لعنت خدا و ملائک قرار گرفته باشد».و در یک کلام استعداد و قابلیت ایمان آوردن را از دست داده باشد چنین فردی محال است قلبش هدایت بپذیرد و محال است ایمان بیاورد.

در قرآن کریم درباره ی اوصاف کافران بطور کلی دو دسته آیات وجود دارد در یک دسته از آیات آمده است آنها هرگز ایمان نمی آورند و هرگز هدایت نمی پذیرند و در دسته ای دیگر می خوانیم اگر ایمان بیاورند و توبه کنند و به عمل صالح بپردازند، خدا توبه ی آنها را می پذیرد و مورد بخشش قرار می گیرند و از رحمت الهی بهره مند خواهند شد. بدیهی است که این دسته آیات ظاهراً با هم در تعارض هستند.کاکه احمد این تعارض ظاهری را حل کرده و می فرماید: ایمان و کفر مانند سایر صفات انسانی تشکیکی (دارای مراتب و درجه) هستند کسی که در کفر خالص شده باشد یعنی کافر مطلق باشد محال است قلبش هدایت بپذیرد و ایمان بیاورد. امّا کسی که در خط کفر قرار داشته باشد، یعنی به تمامی در کفر خالص نشده باشد ممکن است ایمان بیاورد مانند حضرت خالد بن ولید ـ رضی الله عنه ـ که فرمانده لشکر کفار بود و در صف کافران قرار داشت سپس ایمان آورد. طبق تفسیر کاکه احمد از قرآن کریم، حضرت خالد در کفر خالص نگشته بود و الّا به دلیل آیه ی « إنّ الّذین کفروا سواء علیهم ءَ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه . . .» (بقره / 6 و 7) و نیز آیه ی « ان تدعوهم الی الهدی فلن یهتدوا إذاً ابداً » (کهف / 57) محال بود هدایت پذیرد و ایمان بیاورد.

3ـ تشخیص کسانی که بخاطر خودخواهی و دنیاپرستی با حق عناد و مخالفت داشته باشند (یعنی در خط کفر باشند) آسان است ولی تشخیص کسانی که در کفر خالص شده باشند (یعنی کافر مطلق باشند) از عهده ی انسان ها خارج است زیرا کافر مطلق محسوب کردن کسی، معنی آن است که آن فرد « به حقانیت دین الهی و باطل بودن مرام و اندیشه ی خودش پی برده باشد، قلبش در اثر استکبار پیروی از هوا و هوس زنگ خورده و پلید گشته و از سنگ سخت تر شده و مورد لعنت خدا قرار گرفته باشد و در قیامت برای ابد از رحمت لایتناهی الهی بی بهره و محروم باشد و در آینده نیز محال است هدایت شود و ایمان بیاورد» چنین ادّعایی و چنان تشخیصی کار هیچ انسانی نیست زیرا تنها خدا علیم بذات الصّدور است و تکفیر اشخاص بمعنی کافر مطلق دانستن آنها نادانسته و جاهلانه ادّعای خدایی کردن است.

خلاصه ارائه ی تعریفی درباره ی اینکه کافر به چه کسی گفته می شود کار آسانی است و نیز تشخیص کسی که در خط کفر قرار داشته باشد باز هم کار آسانی است اما تکفیر شخص معین بطور مطلق کار انسان ها نیست به همین دلیل از قدیم علمای بزرگوار اسلامی از تکفیر شخص معیّن پرهیز کرده اند ولی امروزه هر جاهل و بیسوادی به تکفیر این و آن می پردازد.

* نوشته اید: ایشان [کاکه احمد] اعتقاد دارند که یک کمونیست به شرط اعتقاد راسخ و اخلاص در عقیده اش از یک مؤمن ریاکار برتر و سعادتمندتر است.

صرف  نظر از عبارت نارسا و عوامفریبانه ی شما اصل بحث این است که اگر از زوایه ی قرآن و سنّت به انسان شناسی بپردازیم و آیات قرآن و احادیث شریف نبوی را مورد بحث قرار دهیم بطور کلی به این نتیجه می رسیم که سخن درباره ی هدایت و ضلالت و سعادت و شقاوت انسان ها در چهار صورت خلاصه می شود:

1ـ کسی که عقیده اش (آنچه در ذهن دارد) صحیح و توحیدی و قلبش پاک و سالم و از ایمان بهره مند باشد و صالح و نیکوکار باشد بدون شک اهل هدایت و سعادت است.

2ـ کسی که عقیده اش شرک و کفر و قلبش ناسالم و آلوده باشد و از هوا و هوس پیروی کند بدون تردید اهل ضلالت و شقاوت است.

3ـ کسی که عقیده اش توحیدی و پاک و خالص باشد امّا قلبش به سبب پیروی از نفس و دنیاپرستی آلوده و ناسالم باشد محققاً اهل ضلالت و شقاوت است آیه ی 175و 176 سوره ی اعراف به صراحت این صورت را بیان می کند.

4ـ کسی که عقیده اش آلوده به شرک و کفر و الحاد و خرافات باشد امّا اگر قلبش سالم و دارای اخلاق نیک باشد چنین فردی اهل نجات است زیرا نجات و رستگاری به قلب آدمی بستگی دارد.

چنان فردی اگر حقیقتاً سوء نیّت نداشته باشد یعنی در خانواده ای بدنیا آمده و در محیطی پرورش یافته باشد که آن شرک و کفر و الحاد و خرافات را به عنوان حقیقت آموخته و در ذهن و روانش رسوخ یافته باشد به عبارت دیگر جهل و انحرافش از نظر ذهنی و اعتقادی را از محیط و خانواده گرفته و فاصله گرفتن از عقاید خود را دوری از وجدان و حق و یا دوری از خدا می پندارد چنین فردی به شرط اینکه قلبش سالم و اخلاق نیک و درستی داشته باشد بدون شک اهل نجات خواهد بود. این فهم و بینش از آیات متعددی از قرآن، از جمله آیه ی 62  بقره و آیه ی 123 سوره ی نساء و آیه ی 88 و 89 شعرا قابل استنباط است.

در احادیث نیز چنان فهمی را می توان استنباط نمود مثلاً در صحیحین شریفین آمده است: « فرد گناهکاری به فرزندانش گفته است وقتی از دنیا رفتم جسدم را بسوزانید و خاکستر آن را به دریا بریزید تا [نعوذ بالله] خدا نتواند مرا پیدا کند و عذابم دهد خدای متعال وی را مورد آمرزش قرار می دهد.

ملاحظه می شود عقیده ی این شخص خرافی و شرک آلود و  کفر است امّا خدا او را نجات می دهد، زیرا در قلبش شرم و خوف از خدا وجود داشته است.

طبق آموزش های کاکه احمد از قرآن کریم اگر از اصول و مبانی و حقانیّت دین اسلام از ما سؤال شود بدیهی است که معتقدیم و می گوییم عقیده ی ما مسلمانان حق و عقیده و اندیشه ی غیر مسلمانان که به خلاف قرآن و سنت باشد، باطل است. اما اگر از شخصیّت سؤال شود می گوییم هر انسانی که دارای قلب سالم و اخلاق نیک باشد اهل نجات و رستگاری است.

در نتیجه کسانی مانند یزید و ضحاک و صدام و . . . . را به سبب قلب ناپاک و آلوده و جنایتهایشان به صرف گفتن شهادتین و ادّعای پیروی از اسلام نمی توان اهل شقاوت و گرفتار شدن به آتش عذاب الهی ندانست.

اما فردی مانند پاتریس لومومبا که گویا کمونیست و فکرش الحادی بوده است. ولی قلبش چنان سالم بوده که حاضر نشده است تن به خفّت و خواری دهد و مقام و ثروت و امکانات و رفاه دنیوی را که به او پیشنهاد کرده اند، با شدّت تمام رد کرده است. در حالی که به خوبی واقف بود بالاخره وی را خواهند کشت امّا چون از وجدان سالمی برخوردار بوده و برای ملّت محروم و ستمدیده اش دل سوخته است حاضر شده جانش را برای آنها فدا کند ولی راضی نشده است به قیمت وطن فروشی و خیانت به ملّتش در ناز و نعمت بسر برد.

در بینش قرآنی کاکه احمد چنین فردی از نظر ذهنی ملحد و از جهت قلبی و اخلاق و شخصیّت و کردار انسانی پاک و سالم بوده است یعنی از نظر شخصیّت و اخلاق از اوصاف مؤمنانه ای برخوردار بوده است و حتماً اهل نجات و رستگاری خواهد بود.

بر اساس این بینش دیگر نیازی نخواهد بود دهها آیه ای را که در وصف اهل کتاب در قرآن آمده است تأویل کرد. و تعارضات ظاهری چنان آیاتی به آسانی قابل حل خواهد بود.

* نوشته اید: « آقای مفتی زاده ایمان به رسالت پیامبر ـ ص ـ را شرط رستگاری نمی داند »

این عبارت بدون شرح و توضیح حتماً عوامفریبانه است علاوه بر پاسخ قبلی می توان گفت : اصل مطلب این است وقتی رسالت حضرت محمد ـ ص ـ با شرایط حکیمانه و مورد پسند خدا به کسی ابلاغ شود و او آن را حق بداند و عدم قبول آن از وی به هیچ وجه پذیرفته نیست به دلیل آیه ی: « و من یبتغِ غیر الاسلام دیناً فلن یُقبَلَ منه »(آل عمران /85) هر کسی دینی جز اسلام را جستجو کند هرگز از وی پذیرفته نخواهد شد. اما کسی که رسالت حضرت محمد- ص - به وی نمی رسد و یا بصورت ناقص و نادرست به او ابلاغ می شود به دلیل آیه ی «و ما کنّا معذّبین حتّی نبعثَ رسولاً» (اسراء / 15) نسبت به دین اسلام تکلیفی ندارد چنین فردی اگر از دین دیگری پیروی کند به شرط آنکه واقعاً و بینهُ و بین الله آنرا حق بداند و از قلب سالم و اخلاق نیکو برخوردار باشد جزو رستگاران خواهد بود آیات متعددی از جمله آیه ی 62 سوره ی بقره و 123 سوره ی نساء دلیل واضحی بر این بینش است.

*  نوشته اید « آقای مفتی زاده مبارزه ی پیامبر ـ ص ـ و یارانش را بر علیه کفار قریش از بابت رفع ظلم دانسته نه برای ترویج توحید »

این عبارت نیز نارسا و مغالطه آمیز است و می خواهید به ذهن شنونده ی عوام القاء نمایید که پیامبر – ص - توحید را ترویج نکرده است. اما لازم است بدانید:

به نظر کاکه احمد این تصور که پیامبر ـ ص ـ به زور شمشیر دین را بر مردم تحمیل کرده باشد باطل است. تمام مؤمنان از سرآگاهی و اختیار به رسالت حضرت ـ ص ـ ایمان آورده اند نه از ترس شمشیر و کفّار و مشرکین هرگز بخاطر نپذیرفتن رسالت حضرت محمد – ص - مورد تهدید قرار نگرفته اند به دلیل آیات قرآن و روایات موثّق تاریخ، همیشه مشرکین و کفّار جنگ افروز بوده اند و جنگ را بر مسلمانان تحمیل کرده اند. در این مورد کاکه احمد آیات صدر سوره ی توبه را تفسیر کرده و طبق نصوص قرآن، باطل بودن این تصوّر رایج میان غیر محققان را که « هر کسی را که به اسلام ایمان نیاورد باید از دم تیغ گذراند، کافر به دلیل ایمان نیاوردن به اسلام مهدورالدّم است» را اثبات نموده است. اگر شما راست می گویید و اهل تحریف و مغالطه نیستید، چرا عین عبارات آن بزرگوار را ارائه نمی دهید. به علاوه ما به شما پیشنهاد می¬کنیم با کمک گرفتن از تمام علمای شیعی در حوزه ها اگر توانستید حتی یک آیه به عنوان دلیل ارائه دهید که پیامبر – ص - به زور شمشیر مردم را به ایمان آوردن دعوت و تهدید کرده باشد آنگاه می توانید از نادرست بودن فکر قرآنی کاکه احمد دم بزنید.

*نوشته اید: « آقای مفتی زاده منکر شفاعت صغری در قیامت هستند.»

کسی که اهل تحقیق و تدبّر در قرآن باشد، می داند هیچ نصّی درباره ی اینکه پیامبر ـ ص ـ در قیامت برای گناهکاران شفاعت کند وجود ندارد اما در قرآن کریم چندین آیه در نفی شفاعت وجود دارد برای مثال در آیه ی 254 بقره آمده است: «‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مـِمَّا رَزَقْنَـــاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّه وَلاَ شَفَاعَه وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» در این آیه « لا بیع فیــــه و لا خلّه و لا شفاعه» هر سه جمله بصورت « نکره در سیاق نفی آمده که مفید عام هستند » یعنی هیچ داد و ستدی و هیچ دوستی و هیچ شفاعتی در قیامت نیست.اگر گفته شود مفهوم آیه ی بعدی (255) « من ذا الّذی یشفع عنده إلّا بأذنه » این است که شفاعت به اذن خدا هست» در پاسخ می گوییم:

اوّلاً نفی شفاعت بطور مطلق در آیه ی 254 جای تردید نیست و آیه ی مزبور منطوق است. امّا آیه ی 255 مفهوم است و آشنایان به اصول فقه می دانند که « منطوق بر مفهوم ارجح است» پس باید آیه ی دوم را به گونه ای معنی و تفسیر کرد که با آیه ی اول در تعارض نباشد. در غیر این صورت اگر کسی از شما بپرسد چرا خداوند هم می فرماید مطلقاً در قیامت شفاعت نیست و هم اشاره می¬کند که شفاعت وجود دارد، برای این تعارض ظاهری هیچ پاسخ صحیح و متقن و استواری نخواهید داشت.

شما اگر واقعاً دوستدار قرآن و اسلام باشید می بایست تفسیر کاکه احمد را که به حل آن تعارض ظاهری و مفروض پرداخته است و شفاعت را به شهادت تفسیر نموده است، تأیید کنید، نه اینکه سفسطه و مغالطه بگویید کاکه احمد به شفاعت صغری باور نداشته است.

*  نوشته اید:« احمد مفتی زاده منکر تلذّذ اهل بهشت  با حوریان بهشتی است.»

این عبارت را نیز نارسا و عوامفریبانه ذکر کرده اید و اقعیت این است که کاکه احمد منکر لذت بردن بهشتیان از حوریان بهشتی از جهت معنوی و عاطفی نیست. کاش شما صادقانه می نوشتید که اساساً هیچ آیه ای در قرآن وجود ندارد که به صراحت از جماع و روابط جنسی با حوریان بهشتی یاد کرده باشد و آقای مفتی زاده معتقد است میل جنسی برای ایجاد نسل و بقای آن است و حور و غلمان و ولدان برای لذّت عاطفی و معنوی به مردان و زنان مؤمن بخشیده می شود. پس کاکه احمد مانند اکثر عرفا و اولیای خدا به همین جنبه ی معنوی و عاطفی نعمت حور و ولدان و غلمان باور داشت و منکر تلذذ  معنوی نبوده است، امّا ظاهراً انتظار صداقت و عدم مبالغه گویی و دروغزنی از شما انتظاری ناصواب است.

* نوشته اید: « . . . . . . . .  » خلاصه مدّعی هستید که کاکه احمد و پیروانش کتابهای حدیث اهل سنّت را معتبر نمی دانند؟!

 در پاسخ می گوییم: « خیر، صحت ندارد. سخن مذکور شایعه ای است که دشمنان حرکت دینی مکتب قرآن از روی غرض و دشمنی ساخته اند و با بی تقوایی آن را تبلیغ می کنند. واقعیت این است که در میان کتب حدیث اهل سنّت « صحاح ستّه» و از میان آنها به ترتیب دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم از شهرت و اعبتار بیشتری برخوردارند و در خصوص صحیحین، علمای اسلامی از قدیم گفته اند: صحیح بخاری و صحیح مسلم بعد از قرآن بزرگترین کتاب اسلامی هستند. این نظریه مورد تأیید همه ی ما مسلمانان اهل سنت است. امّا برخی افراد به اشتباه می گویند: « تمام احادیث صحیحین عین فرموده ی رسول خدا ـ ص ـ است.» و متوجه نیستند که تمام علمای اسلامی اتفاق نظر دارند که احادیث موجود در کتابهای حدیث اعم از آحاد و متواتر « نقل به معنا» هستند نه عین فرموده ی رسول خدا ـ ص ـ

و همچنین برخی به اشتباه می گویند: « هر حدیث صحیحی لزوماً از احادیث مسلّم رسول خداست» این سخن نیز اشتباه است. زیرا؛ ائمّه ی حدیث از جمله بزرگانی چون ابن الصلاح شهرزوری و امام زین الدین عراقی به صراحت گفته اند: حدیثی که از حیث سند صحیح باشد به معنی آن نیست لزوماً متن آن نیز درست باشد و بتوان حتماً آنرا به پیامبر ـ ص ـ نسبت داد (« صحیح» اصطلاحی است در علم الحدیث که برای سند حدیث بکار برده می شود و به سندی می گویند « صحیح» که عادل ضابط از عادل ضابط نقل کرده و خالی از علل و شذوذ باشد).

و بالاخره بعضی می گویند: « احادیث صحیحین غیر قابل نقد هستند» این ادعا نیز اشتباهی محض است، به دو دلیل: اولاً، اینها متوجه شرکت آلود بودن سخنانشان نیستند بدون شک هر کس به صراحت و یا تلویحاً ادعا کند اثر و تألیف عالمی از علمای اسلامی بدون عیب و ایراد و  خودش بری از خطاست دچار شرک شده است. زیرا؛ تنها قرآن بدون عیب و نقص و فقط الله تعالی بری از خطا و اشتباه است.

ثانیاً، بعضی از بزرگان اسلام متن برخی احادیث مسلم و بخاری را نقد کرده اند و انتساب آنها را به پیامبر ـ ص ـ نپذیرفته اند. خلاصه همه ی ما مسلمانان معتقدیم سنّت مسلّم رسول الله ـ ص ـ از هر عیب و ایرادی به دور و با قرآن کریم، هم مرتبه است و مانند آن اعتبار دارد امّا در مورد منابع حدیث از جمله معتبرترین آنها (صحیحین) علمای اسلامی نگفته اند صحیح بخاری و مسلم با قرآن کریم یکسان و برابرند و مانند آن معتبر هستند بلکه فرموده اند: آن دو بعد از قرآن، معتبرترین کتاب اسلامی هستند. یعنی آن بزرگواران در واقع تأکید و تصریح نموده اند که صحیحین شریفین مانند قرآن بدون عیب و نقص و غیر قابل نقد نمی باشند.

آری! برخی افراد مغرض و کینه توز این نکات علمی (تصحیح اشتباهات فوق و تذکر دادن آن به مسلمانان) را عمداً تحریف نموده و به دروغ گفته اند: پیروان مکتب قرآن کتب حدیث را معتبر نمی دانند، در حالی که تصحیح اشتباهات فوق و یادآوری آن به مسلمانان، تکلیف دینی و در واقع دفاع از اعتبار کتب حدیث می باشد.»

*نوشته اید: « مفتی زاده برای رسول خدا ـ ص ـ ادعاهای خارج از وصف و گمان دارد چیزی که خداوند آن را در حیطه ی قدرت بشر قرار نداده است» او می گوید: «برای حضرت رسول ـ ص ـ یا هر فرد دیگری این امکان هست که به اراده ی پروردگار در زمانهای متعدد به نسبت آن عالم که به نظر ما زمان واحد می آید به دیدار چند نفر در چند مکان برود . . . »

راستی در نظر  شما دروغ گفتن هیچ قبحی ندارد؟ یا تناقض گویی را ا مری مستحسن می شمارید که اینگونه آشکارا و بی شرمانه ادّعا می کنید کاکه احمد برای پیامبر ادعایی کرده که خاص خدا است. و از طرف دیگر به سخن کاکه احمد استناد کرده اید که فرموده است « امکان دارد به اراده ی پروردگار حضرت رسول به دیدار چند نفر برود آیا به اراده ی پروردگار یعنی بدون اراده ی پروردگار و به قدرت خود شخص.

آیا از این همه دروغزنی آشکاروتناقض گویی واضح شرم نمی کنید؟ آیا همین دروغ گفتنهای شما بهترین دلیل مدرک نیست که شما عالماً عامداً به دشمنی با اهل سنت می پردازید.

* نوشته اید: « متأسفانه پیروان آقای مفتی زاده بر خلاف توصیه ی رهبرشان در حق ایشان افراط می کنند و حتی وی را صاحب رسالت صغری می دانند».

سپس به بیانیه ی شورای مدیریت استناد کرده اید که در آن به صراحت، دوبار رسالت صغری را از آن حضرت رحمه للعالمین – ص - و خاص آن محبوب بزرگوار دانسته اند» .

حقّاً که در کینه ورزی ارزشها و سخنان صحیح در نظر و دیدگانتان معکوس گشته و آن را وارونه می خوانید و وارونه جلوه می دهید و بحق مصداق بارز آیه ی 104 سوره کهف گشته اید که در وصف گمراهان می فرماید:« اّلذین ضلّ سعیهم فی الحیواه الدنیا و هم یَحسَبون انّهم یُحسِنون صُنعا » (کسانی که تلاششان در دنیا هدر رفته، آنها (بدی می کنند) و گمان می برند که کار خوبی انجام می دهند.)

اگر از انصاف و تقوا و صداقت بهره ای برده بودید و به سخنان کاکه احمد درباره ی رسالت کبری و رسالت صغرای حضرت محمد ـ ص ـ توجه می کردید، متوجه می شوید که آن بزرگوار معتقد بود: حضرت محمد ـ ص ـ در صدر اسلام زمانی که در قید حیات بودند رسالتش (رسالت کبرایش) را انجام داده اما از آنجا که وقتی به اراده ی پروردگار حضرت در عالم خواب یا بیداری کسی را راهنمایی کند ـ کاکه احمد ـ این جنبه از هدایت وی را رسالت صغری می داند پس رسالت صغری به اراده ی پروردگار عالم است و به حضرت ـ ص ـ اختصاص دارد.

ولی شما آشکارا دروغ می گویید و از خدا شرم نمی کنید و از قیامت نمی ترسید می گویید پیروان کاکه احمد وی را صاحب رسالت صغری می دانند.

*  نوشته اید: «[کاکه احمد] متأسفانه اعتقاداتی را جزو دین می داند که هزار و چهار صد سال علمای بزرگوار اسلام چنین اقوالی را نگفته اند . . . هم چنین گفته اید: [علمای اسلام] حتی منکر حدیث را تکفیر کرده اند.

در این سخنان نامربوط و نامستدل شما چند تناقض و ایراد اساسی وجود دارد.

اولاً، از سویی ادعا می کنید پیروان کاکه احمد به احادیثی معقتدند و از سویی ادعا می کنید منکر حدیث هستند. اگر این تناقض گویی و دروغزنی نیست، پس بفرمایید تناقض و دروغگویی چه معنایی دارد؟

ثانیاً، با ادعای 1400 سال است علمای اسلامی چنین چیزی را نگفته اند، تلویحاً ادعا کرده اید که: آنچه علما گفته اند باید همان را پذیرفت و تدبّر و تأمّل و تحقیق در قرآن برای سایر دانشمندان تا قیامت تعطیل و ممنوع است و باید در عقاید از دانشمندان تقلید کرد.

راستی کسی که اهل سواد و معرفت و تحقیق و بحث علمی باشد هرگز« تاکنون هیچکدام از گذشتگان چنین چیزی نگفته اند » را به عنوان دلیل برای رد برداشت و تفسیر دانشمندی از قرآن و سنت ارائه نمی دهد.

وقتی آنچه مفسّران گفته اند برداشت خودشان بر اساس روایاتی غیر مسلّم است. وقتی مفسّران بری از خطا و اشتباه نیستند، وقتی هیچکدام ادّعا نکرده اند از آنچه ما گفته ایم تقلید کنید و کسی حق تدبّر و مطالعه و اندیشه برای برداشت و تفسیر دیگری را ندارد، بنابراین کمال نادانی و بیسوادی است کسی ادّعا کند فلان دانشمند چیزی را گفته است و  تفسیر  و برداشتی از قرآن و سنّت را دارد در حالی که تاکنون هیچکس از علمای گذشته آن را نگفته اند.

آیا همین دروغها و سفسطه ها با آن نگارش مغلوط و بچّه گانه ی شما بهترین دلیل نیست برای اینکه شما همان دست اندرکاران سایت مشهدی ایمان هستید و صلاحیت حتی نقل فتاوای اهل سنت و جماعت را ندارید چه برسد به اینکه ادعا کنید « جامع فتاوای اهل سنت و جماعت هستید» مگر نمی دانید بدون نام و نشان ادعای ارائه ی فتاوا، بازی با عقاید اهل سنت است و بی احترامی به آن؟ مگر نمی دانید فتوا دهنده یا هیأت افتا حتماً باید برای مردم شناخته شده باشند و مگر نمی دانید امروزه هیچ فتوایی حجیّت مطلق برای مسلمانان ندارد و نمی توان به عنوان دلیل به آن استناد کرد. آری شما روباهان مکّار صفوی صلاحیّت هیچ نقلی و گزارشی از اهل سنّت را ندارید.

در لابلای سخنان شما و برخی ادله که به آن تصریح نمی کنیم (برای با خبر نشدنتان و چهره را پیچیده تر عوض نکردنتان) شواهد و قراین و نیز برای اداره ی سایت تان دلایلی واضح وجود دارد که روباهان مکّاری هستید که تحت نام اهل سنّت به دشمنی با بزرگان اهل سنّت می پردازید. لازم به ذکر است ما آن شواهد و قراین را برای مردم بیان می کنیم. فعلاً به آن ها اشاره نمی کنیم بگذارید چهره ی خود را پیچیده تر عوض نکنید.

در پایان دلسوزانه و صادقانه به شما پیشنهاد می کنیم از دشمنی با اهل سنّت دست بردارید. تاکنون بحمد الله طبق سنّت الهی« وَ مَکرُوا وَ مَکَرَالله وَ اللهُ خَیرُ المَاکرین»، دشمنی های شما علیه اهل سنت به خودتان برگشته است. مگر خبر ندارید جمعی از مردم خصوصاً جوانان شیعی بخاطر تنفّر از ظلم و جنایت و خفقان و خرافات و بی عدالتی هایتان به مسلک شیطان پرستی و آیین هایی چون یهودی و خصوصاً مسیحی و زردشتی می گروند، آیا بهتر نیست بجای دشمنی با ما مسلمانان اهل سنّت، که هیچ نفعی جز رسوایی از آن بدست نیاورده اید، به فکر جوانان خودتان باشید و بیش از پیش با مذهب خودتان دشمنی نکنید و اسلام را بیشتر در نظر مردم بدنام نکنید؟ و سخن آخر اینکه حضرت علّامه کاکه احمد مفتی زاده آن رهبر بزرگوار اهل سنّت و آن اسوه¬ی مقاومت و شرف و جوانمردی قلبش مالامال از محبّت خدا و رسول خدا و بندگان خدا بوده، از دشمنی با بنده ی مخلص خدا و عاشق رسول الله ـ ص ـ بپرهیزید که سرانجام خوب و خوشی برایتان ندارد.       

                                                          
                                                                                                                                  (عبدالله ...  )
 

۲ نظر:

  1. ناشناس۴/۲۶/۱۳۹۰

    دستت درد نکند برادر عزیز.مقاله جالبی بود

    پاسخحذف
  2. ناشناس۴/۳۱/۱۳۹۰

    تاابدبزنیدتوسرهم وباهم بجنگیدومرده پرستی کتیدتا جونتون درشه.احمقهای مشرک.شمابدترازشیعه شیعه بدترازشماسنی ها.

    پاسخحذف

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم