۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

بحثی کوتاه در مورد خلقت وتکامـــــــل انســــــــان


خلقت و تکامـــل انســــان 


جزوه‌ی حاضر پاسخی بسیار مختصر به سؤال زیر است: 


«با توجه به این‌که در آیات متعددی از قرآن از خلقت انسان سخن به میان آمده است، درباره‌ی تکامل تدریجی انسان چه برداشت و استنباطی از آن آیات می‌توان کرد » 1 
    

1- توجه

الف : اختلاف نظر و برداشت های مختلف از آیات قرآن امری طبیعی است. وکسی که در امور اعتقادی رأی و نظری را ابراز می کند باید از قرآن دلیل داشته باشد یعنی نظرش استنباط شده از آیات قران باشد نه اینکه اندیشه و نظر خود را بر قرآن تحمیل نماید که این کار به فرموده ی حضرت محمد – ص- عقوبت اُخروی دارد. 

ب : برداشت ها و استنباط های مختلفی که از آیات قرآن می شود در حیطه ی معرفت بشری قرار می گیرند وهیچ مفسّر و صاحب نظری حق ندارد تفسیر و برداشت مورد قبول خود از قرآن را عین دین بداند. 

ج-  برای کسب اطلاع بیشتر مطالعه‌ی کتاب « قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان » اثر تحقیقی و ارزنده‌ی دکتر یدالله سحابی – رحمه الله علیه – به خواننده‌ی ارجمند پیشنهاد می‌شود. 
استاد نیسو واژی :
 سخن از تکامل تدریجی جانداران بدون عنایت به تکامل تدریجی کل هستی ناقص و معیوب خواهد بود. به عبارت دیگر شایسته است به تکامل تدریجی جانداران در دل روند تکامل جهان هستی نگاه کنیم تا بیشتر به عظمت آفرینش واقف گردیم. 

 من هرگاه به خلقت تدریجی جانداران و ارتباط و پیوستگی آن‌ها می‌‌اندیشم بیشتر به شکوه و عظمت و زیباییِ طرحِ آفرینشِ خداوندِ بی‌نهایت دانا و توانا پی ‌می‌برم.
به نام خداوند یکتا 

نگاهی گذرا به نظریه‌ی تکامل در قرون گذشته  

موضوع حیات و آفرینش جانداران خصوصاً انسان بر روی کره‌ی زمین از پیچیده‌ترین و عجیب‌ترین اسرار هستی است. از قدیم الایّام به طور کلّی دو نظریه‌ی فیکسیسم( ثبات انواع ) و ترانسفورمیسم ( تبدّل انواع ) وجود داشته است. فیکسیست‌ها بر این باور بودند که هر نوع از جانداران مستقل و‌ بدون ارتباط با سایر جانداران قبلی به وجود آمده‌اند امّا ترانسفورمیست‌ها به تکامل تدریجی جانداران و ارتباط و پیوستگی نسلی میان آن ها اعتقاد داشته‌اند . 

 در دوره‌ی تمدّن یونان – قرن پنجم قبل از میلاد – دانشمندانی چون« آناگزیماندر » و « آمپدکلس » به تغییر تدریجی موجودات زنده معتقد بوده‌اند و برخی از صاحب نظران مسیحی نیز مانند «گریگوری نیسا» و «سِنت آگوستین» که در قرن چهارم و پنجم میلادی می‌زیسته‌اند به تکامل تدریجی تحت اراده‌ی الهی باور داشته‌اند و در نوشته‌های خود متذّکر شده‌اند که اقسام جدید موجودات زنده از تغییر تدریجی اقسام قبل به وجود آمده‌اند. 


 در میان دانشمندان اسلامی نیز در قرن چهارم هجری از سوی جمعیّت «إخوان الصَّفا» و در قرن پنجم «ابن مُسکوَیه» و «ابن سینا» و در قرن هشتم «ابن خَلدون» در تأیید تکامل تدریجی به طور مفصّل سخن گفته‌اند. 

در قرن 18و19 میلادی از سوی دانشمندان فرانسوی دو نظریه‌ی  ترانسفورمیسم و فیکسیسم مورد بحث و مطالعه قرار گرفت و دانشمندانی چون بوفن (1707- 1788 ) ، لامارک (1744 - 1829) و سنتیلر (1772 - 1844) از دکترین تبدّل انواع، دفاع و پیروی می‌کردند. در اوایل قرن نوزدهم، چارلز داروین زیست شناس و طبیعی‌دان مشهور انگلیسی کتاب« منشأ انواع » را به رشته‌ی تحریر درآورد اوکه مدافع جدّی خلقت تدریجی جانداران بود مسافرت‌های زیادی برای تحقیق و مطالعه درباره‌ی ارتباط نسلی سلسله‌ی جانداران انجام داد. اگرچه قبل از او بوفن و لامارک و سنتیلر و قرن ها پیش از آن‌ها نیز از طرف برخی از علمای یونانی و اسلامی نظریه‌ی ارتباط نسلی جانداران إرایه شده بود امّا مطالب داروین بیشتر مورد توجّه قرار گرفت و در اذهان جای گرفت و شهرت پیدا کرد. 

با گذشت چند قرن بعد از تحقیقات مستمر از سوی دانشمندان  زیست‌شناس و زمین‌شناس معلومات بیشماری در صدها کتاب علمی فراهم آمد و امروزه در حالی که نظریه‌ی فیکسیسم در محافل علمی بسیار از رونق افتاده است و در میان دانشمندان علوم طبیعی طرفدار بسیار کمی دارد، تلاش علمی دانشمندان بر پایه‌ی تئوری ترانسفورمیسم برای پی‌بردن به رازهای خلقت و کشف قوانین پیچیده‌ی حیات جانداران در سطح وسیعی هم‌چنان ادامه دارد و در تمام دانشگاه‌ها و مراکز علمی و مدارس دنیا    نظریه‌ی تکامل تدریجی جانداران آموزش داده می‌شود. 

لازم به ذکر است، هیچ‌ یک از آرا و نظرات دانشمندان مدافع دکترین ترانسفورمیسم در باره‌ی رخ دادن تغییرات و تبدّلات در جانداران قطعی و مسلّم نیستند و هر یک ایراد و نواقصی دارند و البته همه‌ی دانشمندان فیزیولوژیست و شیمی‌دان به چنان معایب و نواقصی معترف بوده و هستند امّا کلیّت تئوری تکامل تدریجی جانداران همواره مورد قبول اکثر زیست شناسان معاصر است چنانکه از قول لامارک در صفحه‌ی 1300 از کتاب«بیولوژی حیوان اثر Aronet Grasse» می خوانیم : 

« امروزه، علمای طبیعی شکّی در مسأله‌ی تکامل تدریجی ندارند امّا بر روی تعیین کیفیت شفاف و قطعی تغییرات موجودات زنده توافق ندارند ». 


سوء استفاده‌ی ماتریالیست‌ها از تئوری تکامل 

پس از انتشار کتاب « منشأ انواع » اثر چار لز داروین، ماتریالیست‌ها از آن بی‌جهت و بدون دلیل، برای انکار صانع جهان هستی بهره برداری کردند. آن ها داستان خلقت آدم از تورات را در برابر تئوری ترانسفورمیسم قرار دادند و به جای آن که از تعارض میان آن دو سخن بگویند از سر مغالطه از بی‌اساس بودن دین و انکار وجود خدا دم زدند و همین امر موجب شد اولیای کلیسا بدون دقّت در تعبیرات نامتناسبی که از آن نظریه شده بود اصل تئوری « تکامل تدریجی » را گمراه کننده و کفرآمیز معرفی نمایند. 

 ضدیّت و مخالفت‌های مزبور تدریجاً به ممالک اسلامی نیز سرایت کرد بعضی از محقّقان مسلمان هم بدون توجه به آموزه‌های عمیق آیات قرآن ناخواسته از داستان تحریف شده‌ی تورات درباره‌ی خلقت انسان جانبداری نمودند تا جایی که در مقابله با ماتریالیست‌ها حتّی داروین را که فردی خداشناس بود منکر خالق جهان معرفی کردند برای مثال؛ سیّد جمال الدّین افغانی در کتاب « ردّی بر مادّیون » به صراحت داروین را سر دسته‌ی مادّیون و منکرین خدا معرفی نمود و به نقد و ردّ آرای وی پرداخت امّا بعدها محقّقان اسلامی متوجّه مغالطه و فریب مارکسیست‌ها شدند و از همنوایی بیجا و بی‌دلیل با آن‌ها دوری کردند و بر امثال سیّدجمال الدّین خرده گرفتند و از ایمان داروین به خدا سخن به میان آوردند برای نمونه استاد عبّاس محمود عقّاد در کتاب « قرآن و مکتب تکامل » نوشت : 
 «چارلز داروین می‌گفت : از ایمان به وجود خداوند در این جهان بزرگ احساس لذّت و آرامش می‌کنم. 

 وی در نامه ای به پروفسور فرادیس نوشت : اگر معنای الحاد این است که کسی خدا را انکار کند من حتّی در شدیدترین شرایط روحی درباره‌ی وجود خدا ذرّه‌ای دچار تردید نشده‌ام . ودر سال 1873 در نامه‌ای به یک دانشجوی هلندی چنین نوشت : به نظر من محال بودن تصوّر اینکه این جهان بزرگ و شگفت‌آور و نیروی درکی که این همه واقعیّت را فرا گرفته معلول تصادف باشد، خود دلیل بزرگی برای اعتراف به وجود خداوند است. 

 داروین نه تنها منکر خدا نبود، بلکه بسیار ناخشنود بود از این که دیگران تصوّر کنند او به آثار مادّیون علاقه دارد به ‌همین دلیل وقتی کارل مارکس خواست کتاب « سرمایه »ی خود را به داروین اهدا کند او با ارسال نامه‌ای که اکنون در موزه‌ی کتابخانه‌ی مارکس و انگلس در مسکو نگهداری    می‌شود از قبول آن معذرت خواهی کرد و چنین نوشت : از نامه‌ی    دوستانه‌ی شما متشکرم و با سپاسگزاری از لطف شما ترجیح می‌دهم که این کتاب را برای من نفرستید زیرا اهدای آن به من متضمّن وانمود ساختن این مطلب خواهد بود که من به تمام مطالب شما که در سایر کتاب‌ها   نوشته‌اید و از آن‌ها بی‌خبرم موافقت دارم و...». 

پاسخ محقّقان مسیحی و مسلمان به تبلیغات سوء مادّیون 

بعضی از متفکرین، مسأله‌ی تکامل را پایه‌ی عقاید فکری و معنوی خویش قرار دادند و مشهورترین آن ها در میان فلاسفه‌ی قرن بیستم « برگسون » فرانسوی و « وایتهد » انگلیسی می‌باشد و بسیاری از دانشمندان علوم طبیعی نیز « تکامل » را دلیل بر نظم گرفته و نظم و همآهنگی را نیز دلیل بر وجود آفریدگار دانسته‌اند چنان‌که ج، و،گلادستون می‌گفت : 

«ما دانشمندان مسیحی معتقدیم که تئوری داروین مخالف تدبیر خداوندی و آفرینش نظام مطلوب نمی‌باشد، بلکه به عکس اعتقاد به آن را تقویت کرده است ». 

استاد عقّاد مصری نیز در این مورد می‌گوید : « تئوری تکامل به هر معنایی که طرفدارانش درباره‌ی پیدایش انواع تصوّر کرده‌اند موضوعی مخالف با دین نیست و منجر به انکار آفریننده و باور به خالی بودن جهان از هدف و تدبیر نمی‌شود ». 

قرآن و دانش بشری 

دانشمندان علوم مختلف طی قرن‌ها تلاش علمی تحقیقات وسیع ودامنه‌داری را انجام داده‌اند و به رازهای زیادی پی برده‌اند و قوانینی را کشف نموده‌اند امّا هنوز به حل و کشف رازهای نامحدود و نا معلوم بیشماری دست نیافته‌اند و چون درباره‌ی موجودات زنده به کنکاش و تحقیقات درباره‌ی جزئیات و ریزترین مسائل آن می‌پردازند همواره ضمن کشف برخی از رازها، هم متوجه اشتباهات قبلی خود می‌شوند و هم به عیان می‌بینند که هر اندازه دامنه‌ی مطالعات علمی بشر گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود رازها و اسرار عظیم خلقت پیچیده و پیچیده‌تر می‌نماید و لذا همواره بیش از پیش به عظمت پروردگار جهان پی می‌برند و همین امر موجب شده است فضایی بر اذهان بشر امروزی حاکم شود که باور به وجود خدا بسیار ساده گردد و اعتراف ماتریالیست‌های دو آتشه‌ی سابق به وجود خالق  و فروکش کردن تبلیغات الحادی آن ها گواه این مدّعا است. 

ناگفته نماند روند رو به رشد دانش بشری به حلّ و فهم برخی آیات قرآنی کمک کرده است و امروزه می‌بینیم که نویسندگان و محققان اسلامی کتابهای زیادی درباره‌ی تناسب و هماهنگی آیاتی از قرآن با نتایج تحقیقات علمی بشر نوشته‌اند و هیچ انسان منصف و خردمندی نیست که بعد از مطالعه‌ی کتاب های مزبور به  غیر بشری بودن قرآن پی نبرد. 

 البّته لازم است دو مطلب اساسی را همواره مدّ نظر داشته باشیم: 

نخست اینکه اگر چه بشر در پرتو علوم مختلف به کشف قوانین و اسرار زیادی از حقایق عالم هستی نایل آمده است امّا چون دانش بشری پیوسته از « نقص نسبی » و « نقص مطلق » رنج می برد، یعنی دانشمندان به موازات پیشرفت دانش و علوم مختلف متوجّه بعضی اشتباهات گذشته می‌شوند و بسیاری از حقایق جهان هستی وجود دارد که از تیررس اسباب و امکانات علوم تجربی خارج است و لذا دانشمندان جز بیان « نمی دانیم و این مسائل به حوزه‌ی علمی ما مربوط نیست » پاسخی برای آن‌ها ندارند. بنابراین فهم آیات قرآن را منوط به تأیید علوم تجربی نمی‌دانیم امّا از نتایج ظاهراً قطعی علوم برای فهم برخی از آیات استفاده می‌کنیم مانند پی بردن به راز « بَلَی قادِرینَ عَلَی أن نُسَوِّیَ بَنَانَهُ » (آیه‌ی4 سوره‌ی قیامت) بعد از کشف علمی تفاوت اثر انگشت تک تک انسان ها. 

 مطلب دیگر این است که قرآن کتاب فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی و ستاره‌شناسی و... نیست بلکه کتاب هدایت انسان است و بهترین برنامه برای زندگی صحیح و تربیت انسان صالح می‌باشد. چنان که در سوره‌ی بقره آیه‌ی 2 می‌خوانیم : « ذَلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلمُتَّقین» و نیز در سوره‌ی إسراء آیه‌ی 9 آمده است« إِنَّ هذا القُرءانَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ  أقوَمُ»   

 بنابراین به‌ هیچ وجه نباید به قرآن مانند کتابی از کتاب های علوم تجربی یا فلسفی نگاه کرد و نباید انتظار دریافت پاسخ سؤال‌های علمی را از آن داشت. 

دانشمندان اسلامی و تئوری « تکامل تدریجی جانداران »  

هم چنان که ذکر شد برخی از نویسندگان مسلمان تحت تأثیر القائات بی‌اساس مارکسیست‌ها مبنی بر تعارض میان تئوری ترانسفورمیسم و اعتقاد به آفریدگار قرارگرفته و بدون تأمل و تدبّر لازم در آیات مربوط به آفرینش انسان رجماً بالغیب به نفی نظریه‌ی تکامل پرداختند و بی‌خبر بودند که دانشمندان اسلامی قرن ها قبل از اینکه لامارک و داروین تئوری مزبور را مطرح نمایند به صراحت از تکامل تدریجی جانداران سخن گفته بودند، برای مثال : 

1- در قرن چهارم هجری گروهی از دانشمندان شیعی که جمعیّتی دینی و علمی به نام « إخوانُ الصَّفا » را تشکیل داده بودند در رساله‌ی دهم خود از تئوری مزبور سخن گفته‌اند و به شرح آن پرداخته‌اند . 

2- در قرن پنجم ابن‌مُسکوَیه در دو کتاب « تهذیب الاخلاق » و « الفوز الاصغر» نظریه‌ی تکامل تدریجی جانداران را به طور مفصّل بیان کرده است. از جمله می‌نویسد : « پس از تجمّع مواد اوّلیّه، گیاهان پست از ترکیبات غیر آلی، و گیاهان عالی از گیاهان پست بوجود آمده و آن‌ها به جانورانی نظیر مرجان‌ها تبدیل شده و در روند تکاملی، جانوران دیگر و در نهایت انسان‌ها به‌ وجود آمده‌ اند. » (زیست شناسی عمومی ص816)    

3-ابوریحان بیرونی نیز می‌‌گوید : « انسان همه‌ی مراحل تکامل خود را تا رسیدن به تکامل کنونی‌اش طی کرده است » (زیست شناسی عمومی ص816) 

4- ابن سینا که معاصر ابن‌مُسکوَیه بود نیز به شرح  نظریه‌ی مزبور پرداخته است. او می‌گوید : « با تشکیل مرجان‌ها مراتب تشکیل جمادات پایان می‌پذیرد و بعد از آن مادّه استعداد بالقوه‌ی بالاتری از نفس کل را پیدا می‌کند که به آن نفس نباتی می‌گویند با تشکیل درخت نخل مراتب تشکیل گیاهان پایان می‌پذیرد و به ‌دنبال آن نفس حیوانی بر ترکیبات نازل می‌شود. حلزون دارای پایین‌ترین مراتب نفس حیوانی است و میمون که شباهتی به انسان دارد در بالاترین مراتب این نفس قرار دارد، این سلسله مراتب با کمال بیشتر به مرتبه‌ی انسان می‌رسد.»(زیست شناسی عمومی ص817)  
                              
5- در اوایل قرن هشتم هجری، علّامه عبدالرَّحمن ابن‌خلدون فیلسوف و مورخ شهیر عرب نیز در « مقدمه »ی خود به موضوع تکامل پرداخته و آن را تأیید نموده است. چنان که می‌نویسد : 

«جهان خلقت از معدن‌ها آغاز شد. سپس به تدریج با وضعی بسیار مناسب گیاهان و سپس حیوانات به وجود آمدند آخرین مرحله‌ی معدن‌ها به گیاهان ساده‌ای از قبیل علف‌ها و آن چه بذری ندارند منتهی می‌گردد و آخرین مرحله‌ی نباتات مانند نخل و مو به حیوانات ساده‌ای از قبیل حلزون و صدف که جز حس لامسه ندارند متّصل می‌شود. معنای اتصال این است که موجوداتی که در آخرینِ مرحله‌ای واقع شده‌اند مستعدند که عنقریب یکی از افراد موجودات  ساده‌ی مرحله‌ی بعدی بشوند. سپس جهان حیوان گسترش یافت و انواع متعددی پیدا کرد و در راه تکامل به انسان رسید. انسان دارای فکر و تدبیر است و بدین وسیله از میمون‌هایی که حس و درک دارند ولی از نعمت تدبیر و اندیشه محرومند، متمایز می‌گردد ». 

6- برخی از محقّقان بر این باورند که مولانا جلال الدّین رومی نیز به تکامل تدریجی معتقد بوده‌است وبه شعر زیر از وی استناد می‌کنند:   
     
        از جمادی مُردم و نامی شـدم         وز نــــما مـُردم ز حیـوان ســـرزدم
       مُردم از حیوانی و انسان شدم         پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم 

7- از دانشمندان و مفسرین معاصر که آیات قرآن را با تئوری تکامل در تعارض ندیده است می‌توان مرحوم آیت الله طالقانی را نام برد. وی در جلد اول پرتوی از قرآن ص112 چنین می‌نویسد : 

    « درباره‌ی چگونگی پیدایش نوع آدم در زمین دو نظر است، یکی نظرهای فلسفی قدیم و ظواهر دینی که از این نظر انواع و اصول خلقت بدون سابقه پدید آمده، نظر استقرایی دیگر که از فروع فلسفه نشو و ارتقا و تکامل یافته است پیدایش انواع را از دانی تا عالی به هم پیوسته می‌شمارد و هر نوع پایین را با گذشت زمان و تأثیر محیط،  منشأ نوع بالاتر می‌داند. ولی با بررسی های علمی و طبقات الارضی، فواصل میان انواع هنوز به دست نیامده و جزئیات این نظریه از جهت تجربه و کلیّات آن از جهت ادلّه‌ی فلسفی چنان‌که باید اثبات نشده است. این دو نظر درباره‌ی چگونگی پیدایش انواع در مقابل هم قرار گرفته که با فرض دیگری می‌توان میان این دو نظر را جمع نمود : که در فواصل تکامل تدریجی، جهش‌ها و تکامل‌های ناگهانی پیش آمده باشد ؛ بنابراین هم نظریه‌ی تکامل که قرائن بسیاری دارد درست  می‌آید و هم از زحمت بیهوده‌ی حلقه‌های وسط، محققین راحت می شوند،... » 

8- مرحوم دکتر یدالله سحابی که از استادان بنام علوم طبیعی و زمین‌شناسی دانشگاه تهران بود در سال 1346 کتابی تحت عنوان « خلقت انسان » به رشته‌ی تحریر درآورد و به طور مفصّل درباره‌ی تکامل تدریجی جانداران سخن گفته است. نامبرده کتابش را به دو بخش تقسیم کرده است، دربخش نخست موضوع را از نگاه زیست شناسی بیان کرده است و در بخش دوم خلقت انسان را در پرتو آیات قرآن مورد بررسی قرار داده است.

9- دانشمند شهیر و برجسته‌ی کُرد مرحوم احمد مفتی‌زاده نیز در سال 1356 ضمن تفسیر  سوره‌ی  بقره ( آیه‌ی 30 ) به تکامل تدریجی اشاره نموده است.  مشارٌ الیه کلیّت نظریه‌ی تکامل را موافق با آیات قرآن دانسته و به اختصار آن را توضیح داده است.  

خلقت انسان از زبان علمای یهود   

در گذشته‌های دور بر اساس تعالیم توراتِ تحریف شده عموم مردم اعمّ از دانشمندان و مردم عوام درباره‌ی خلقت انسان گفته‌اند: خداوند مجسمه ای از گل ساخته و بعد از خشک شدن در آن دمیده و ناگهان آدم ابوالبشر خلق شده و سپس همسرش حوا را از دنده‌ی چپ سینه‌ی وی خارج ساخته است. اندیشه‌ی مزبور متأسفانه به کتب تفسیر ما مسلمانان نیز رخنه کرده است. برای مثال علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم بغدادی صاحب تفسیر الخازن از وهب بن منبه( 2)چنین نقل کرده است :  

« وقتی خداوند متعال خواست آدم را بیافریند به زمین وحی کرد که من جانشینی از مواد خاکی تو می‌آفرینم دسته‌ای از من اطاعت و گروهی نافرمانی می‌کنند. مطیعان را به بهشت و معصیت کاران را وارد جهنم.
---------------------------------
2- متن عربی روایت فوق حدود سه صفحه است که در این جا خلاصه‌ی آن را نقل کردیم. خواننده‌ی گرامی می‌تواند تفصیل آن را در جلد اول تفسیر الخازن از صفحه‌ی 40 به بعد مطالعه کند. لازم به ذکر است علاوه بر روایت مذکور روایاتی مشابه از اسرائیلیات در دیگر کتب تفسیر نیز وجود دارد. 

خواهم نمود. زمین از اینکه انسان‌هایی جهنمی از موادش آفریده شود ناراحت شد و به قدری گریست که چشمه هایی از آن جوشید. سپس خدا جبرئیل و میکائیل و عزرائیل را به نوبت روانه کرد تا مقداری از خاک زمین را برای خلقت انسان در اختیارش قرار دهند. زمین آن‌ها را قسم می‌دهد که چیزی از آن برندارند. جبرئیل و میکائیل دست خالی برمی‌گردند اما عزرائیل به قسم زمین اعتنا نمی‌کند و می‌گوید : من از خدا نافرمانی نمی‌‌کنم پس مقداری خاک از سرخ و سیاه و پاک و پلید و شور و تلخ و شیرین را برای خدا به آسمان برد و خدا فرمود مخلوقی می‌آفرینم تو را به خاطر کمیِ ترحمت مأمور قبض روح وی خواهم کرد. خدا آن خاک را نصف کرد. نیمه ای را در جهنم قرار داد و رهایش نمود و نیمه‌ی دیگر را در بهشت گذاشت. بعد از مدتی آن نیمه‌ی بهشتی را به شکل انسان درآورد و آن را نزد درِ بهشت پرت نمود. ملائک که چنان شکلی ندیده بودند تعجب کردند. شیطان هم مدتی به دور آن جسد می‌پلکد و می‌گوید: این چیست که آفریده شده است. به درون آن نگاه می‌کند می‌بیند توخالی است ( در روایتی دیگر آمده است هربار که از کنار آن می‌گذرد لگدی به آن می‌زند که مانند کوزه‌ی خالی صدایی از آن بر‌می‌خیزد ) سپس روزی به ملائک می‌گوید : ای بدبخت‌ها چه کار می‌کنید این موجود از شما برتر خواهد شد، آن‌ها پاسخ می‌دهند ما مطیع خدا هستیم و از او نافرمانی نمی‌کنیم. شیطان با خودش می‌گوید اگر این موجود از من برتر باشد از خدا نافرمانی می‌کنم و چنان‌ چه بر او برتری یابم آن را هلاک می‌نمایم. وقتی خدا خواست به آن جسدِ افتاده درکنار در بهشت روح ببخشد به آن امر کرد که وارد آن جسد شود اما روح گفت منفذی نمی‌بینم که از آن وارد شوم. خدا فرمود ناچاری هم وارد آن شوی و هم زمانی از آن خارج گردی سرانجام از فرق سرش وارد آن جسد شد و به تدریج از چشم و بینی و گوش و دهان و گلو عبور کرد تا به پاهایش رسید در این جا بود که بشر بر پا ایستاد در حالی که از گوشت و خون و استخوان و اعصاب و رگ‌ها برخوردار شد و خدا هر روز به آن می‌پرداخت و شکلش را زیباتر می‌ساخت و سایر اعضای درونی به آن می بخشید و. . .»3 
  
صرف نظر از اینکه اسرائیلیات مزبورآمیخته به خرافات و سخنان کفرآمیز است ولی چکیده‌ی آن درباره‌ی خلقت انسان چنین است : خدا به گلی شکل داده و در آن دمیده سپس بصورت انسان درآمده است. این نظریه با آیات متعددی از قرآن کریم - که بعداً به آن خواهیم پرداخت - به هیچ وجه هم‌خوانی ندارد. 

 ناگفته نماند اگر در قرآن تنها آیه‌ی 71 سوره‌ی ص وجود داشت مبنی بر این که : خدا از گل بشری آفرید و از روح خود در آن دمید با هیچ سؤال و ابهامی روبرو نمی‌شدیم و می‌گفتیم هم چنان که خدا در قرآن از قول حضرت عیسی می‌فرماید : من از گل شکل پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم به اذن پروردگار به پرنده تبدیل می شود ؛ انسان نیز چنین آفریده شده است. اما چون در قرآن آیات متعددی درباره‌ی خلقت انسان و برخی دیگر از جانداران وجود دارد و از آن ها مفاهیم و معانی زیادی استنباط می‌شود که با خلقت ناگهانی انسان از گل به شکل مجسمه و نیز بعد از تدبّردر آن آیات، سؤالات و ابهاماتی در اذهان ایجاد می‌شودکه با فرض پذیرش سخنان علمای یهود برگرفته از تورات تحریف شده لاینحل باقی می‌مانند.  در حالی که با قبول کلیّت تئوری تکامل تدریجی انسان همه‌ی آن معانی و مفاهیم و سؤالات و ابهامات وضوح می‌یابند و حل خواهند شد. در این جاست که باید به فهم و درایت و قرآن‌شناسی اندیشمندانی که به عدم تعارض کلیت تئوری مزبور با آیات قرآن باور دارند آفرین گفت و بر بی‌تفاوتی کسانی که دم از تبلیغ اسلام می‌زنند و خود را مسؤول پاسخ گویی به سؤالات و ابهامات ظاهریِ مُستنبَط از آیات قرآن درباره‌ی آفرینش جانداران نمی‌دانند؛ تأسف خورد.  4  

  قرآن و تکامل انسان  

چنان‌چه مجموع آیاتی را که در باره‌ی خلقت انسان نازل شده است به خوبی و با دقّت مطالعه کنیم متوجّه می‌شویم آن آیات هیچ تناسب و همآهنگی با آنچه در تورات آمده است ندارد زیرا از آیات مزبور خلقت تدریجی انسان و پیوند آن با موجودات دیگر استنباط می‌شود و لذا می‌گوییم کلیّت تئوری تکامل تدریجی با آیات قرآن تعارضی ندارد. بلکه از نظر قرآن مورد تأیید نیز می‌باشد . 

 اینک به ذکر برخی آیات درباره‌ی مراحل آفرینش جانداران و انسان می‌پردازیم: 

 1- « وَ جَعلنا مِن المآءِ کُلَّ شَیءٍ حَیٍّ أفَلا یُؤمِنون » ( آیه‌ی 30 سوره‌ی انبیا )یعنی : « و هر زنده‌ای را از آب قرار دادیم پس آیا باور نمی‌کنید؟ » 

2- « وَ هُوَ الّذی خَلَقَ مِن المآءِ بشَراً » ( آیه‌ی 54 سوره‌ی فرقان ) یعنی : « اوکسی است که از آب بشری آفرید » 

طبق آیات فوق حیات در کره‌ی زمین از آب شروع شده است و دانشمندان به این حقیقت پی برده و براین باورند که موجودات زنده نخست در دریاها بوجود آمده‌اند و مراحل خلقت انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست یعنی آفریده شدن نخستین انسان از آب جای تأمل و بیانگر این واقعیت است که خلقت انسان تدریجی و طی مراحل مختلفی بوده است. 

3- « وَاللهُ أنبتَکُم مِّن الأرضِ نباتاً »( آیه‌ی 17 سوره‌ی نوح ) یعنی:« خدا شما را گیاه‌وار از زمین رویانید » در این آیه تشبیه رویش انسان از زمین مانند رویش گیاه به این معناست که انسان ناگهان آفریده نشده بلکه گیاه وار مراحلی را طی نموده است. ( به قول مولوی- علیه الرحمه- از جمادی مُردم و نامی شدم ...)
  
 4- « إنّا خَلَقناهُم مِّن طینٍ لَّّّازِبِ» ( آیه‌ی 11 سوره‌ی صافات ) یعنی : « ما آن‌ها را از گل چسبیده‌ای آفریدیم » کلمه‌ی « لازب » که در آیه‌ ذکر شده، به معنی چسبیده و پایدار است و گلی که به این صفات باشد جز گل رس نمی‌تواند باشد. 

 رس از ذرّات بسیار ریز و سبک وزن، و غیر محلول در آب تشکیل می‌شود به همین جهت است که در آب‌های پر حرکت و پرموج پیوسته معلق می‌ماند و آن‌ها را گل آلود می‌کند. و هر وقت این آب‌ها آرام بگیرند رس‌ها ته نشین  می‌شوند و لذا در آب‌های ساکنِ محدود از قبیل دریاچه‌ها و مرداب‌ها و خلیج‌ها‌،  رسوب‌های رس بیشتر است. در  آب‌های کم عمق و آرام، در صورتی که خیلی شور نباشند موجودات زنده‌ی فراوانی زندگی می‌کنند. بقایای جسمی این موجودات با رسوب‌های رس آمیخته شده و مرداب‌هایی را بوجود می‌آورند. لذا لجن زارهای اولیّه محل ظهور حیات و مدارج اولیّه از خلقت جانداران از جمله انسان بوده است که از رس‌های آمیخته با مواد زنده و سیاه بد بو شده بی تناسب نیست. 

5- « وَ لَقد خَلَقنا الإنسان من صَلصالٍ مِن حَماءٍ مَسنونٍ» ( آیه‌ی 26 سوره‌ی حجر) یعنی : « انسان را از گل خشک شده‌ای از گل سیاه (لجن) بدبو آفریدیم » 

کلمه‌ی « صلصال » به معنی « گل خشک شده‌ی نپخته » و کلمه‌ی « حماءٍ » به معنی :« گل سیاه بدبو » می‌باشد و کلمه‌ی « مسنون » بنا به گفته‌ی راغب اصفهانی در « المفردات » به معنی « متغیّر» است و چون به کلمه‌ی « حماءٍ » ضمیمه شده است پس « حماءٍ مسنونٍ » را « لجن سیاه بدبو و متغیّر » می‌توان معنی کرد. و با چنین توصیفی،گل مزبور نظیرلجن‌هایی است که معمولاً در مانداب‌ها و مرداب‌ها تشکیل می‌شود.

وامّا دانشمندان زیست‌شناس و شیمی‌دان بنا به دلایل علمی فراوانی بالاتفاق محیط زندگی اولیه را مرداب‌های دیرین سطح زمین می‌دانند و معتقدند در آب‌های کم عمق و وسیع و مساعد اولیه پس از تحولات مقدماتی که برای پیدایش مادّه‌ی زنده صورت گرفت افراد بسیاری از موجودات زنده‌ی ساده، یک مرتبه و یا در زمان محدود پدید آمدند و در حقیقت یک کیفیّت عمومی موجب ظهور آن افراد متعدد از موجودات زنده و ادامه‌ی وضع تکاملی تدریجی آن‌ها گردید. 

6- « وَ لَقد خَلَقنا الإنسانَ من سُلالَه من طینٍ » ( آیه‌ی 12 سوره‌ی مؤمنون ) یعنی : « و انسان را از چکیده‌ای از گلی آفریدیم » 

کلمه‌ی « طین » که در این آیه و آیات دیگر راجع به خلقت انسان، ذکر شده بدون الف و لام است و دلالت بر آن دارد، گلی که خلقت انسان از آن شروع شده نسبت به گل‌های معمولی و شناخته شده تفاوت داشته و در آن تغییری نسبت به وضع اصلی پدید آمده است. 

در آیات دیگر قرآن که راجع به ابتدای خلقت انسان است فقط کلمه‌ی« طین » بکار رفته امّا در آیه‌ی مزبور ابتدای آفرینش از چکیده‌ای از گل« مِن سُلاله مِن طِینٍ » ذکر شده است. 

7- « وَ قَد خَلَقکُم أَطواراً »( آیه‌ی 14 سوره‌ی نوح ) یعنی : « خدا شما را در هیئت های مختلف آفرید » این آیه نیز مراحل مختلف آفرینش انسان را در هیئت‌ و شکل‌های گوناگون بیان می‌کند. لازم به ذکر است بیشتر مفسّران موضوع آیه‌ی مزبور را به مراحل جنینی انسان مربوط دانسته‌اند در صورتی که « طور» و « اطوار» در لغت به معنی « تغییر و تجاوز از هر حد » می‌باشد و این مفهوم با مراحل جنینی انسان که هر مرحله‌ی آن به تنهایی برای ادامه‌ی زندگی کامل و کافی نیست منطبق نمی‌باشد. 

8- خداوند متعال درآیه‌ی 59 سوره‌ی آل عمران می‌فرماید:  
      
« إنَّ مَثَل عیسی عِندَالله کَمثلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُّمَ قال لَهُ کُن  فَیَکُونُ»یعنی : « مَثَل عیسی نزد خدا مانند مَثَل آدم است که او را از خاکی آفرید سپس به او گفت باش پس به وجود آمد ».
در این آیه به دو حقیقت تصریح شده است

نخست اینکه : خلقت حضرت عیسی به خلقت آدم تشبیه شده است و این تشبیه به وضوح می‌رساند هم چنان که طبق آیات صریحِ قرآن آفرینش و تولد حضرت عیسی بدون ارتباط با انسان‌های قبل از خود نبوده است آدم نیز بدون ارتباط نسلی آفریده نشده است و إلّا تشبیه حضرت عیسی به آدم بیهوده و نامتناسب خواهد بود و این دور از شأن قرآن کریم است. 

دوم اینکه : خداوند متعال می‌فرماید خلقت عیسی در آفریده شدن از خاک مانند آدم است از اینجا نیز به وضوح متوجّه می‌شویم هم چنان که طبق آیاتی از قرآن کریم از جمله « هُو الذی خَلقکُم من تُرابٍ ثُمّ من نطفهٍ ثُمّ من علقهٍ  ثُمّ یُخرِجُکُم طِفلاً...»(آیه‌ی 67 سوره‌ی غافر) یعنی : « او همان کسی است که شما را از خاکی آفرید سپس از نطفه‌ای آن‌گاه از علقه‌ای و بعد شما ر ا به صورت کودکی برمی‌آورد ... »  

چون مواد اصلی تشکیل دهنده‌ی نطفه از مواد غذایی ( مواد خاکی )که انسان مصرف می‌کند فراهم می‌آید بنابراین نطفه‌ی آدم نیز مانند حضرت عیسی و نطفه‌ی سایر انسان‌ها از عناصری که در خاک هست بوجود آمده و سپس به علقه تبدیل گشته و به صورت طفلی از شکم مادر خارج شده است. البته از آیه‌ی مزبور فهمیده می‌شود که خلقت حضرت آدم نیز مانند حضرت عیسی خارق العاده بوده است. 

9- « وَ لَقد خلَقناکُم ثمَّ صَوَّرناکُم ثمَّ قُلنَا لِلمَلائِکهِ اسجُدوا لِأدمَ فَسَجَدوا إلّا إبلیسَ لَم یَکُن مِّنَ السَّجِدینَ»( آیه‌ی 11 سوره‌ی اعراف ) یعنی « شما را آفریدیم سپس به شما صورت بخشیدیم سپس به ملائک گفتیم برای آدم سجده برید پس سجده بردند جز ابلیس که از سجده گزاران نبود»  

با توجه به معنی خَلق ( ایجاد تشکیل چیزی از چیز دیگر که قبلاً وجود نداشته است ) و مقدم شدن جمله‌‌ی « و لَقد خَلَقناکُم » با حرف عطف « ثُمَّ » (که بر ترتیب زمانی و تأخّر دلالت دارد) بر « صَوَّرناکُم » ؛ شکل یافتن نوع انسان مدتی پس از خلقت اوّلیه‌ی او صورت گرفته است به علاوه از فعل « صوَّرنا : صورت بخشیدیم » فهمیده می‌شود که مراتب و مدارج گذشته با بشر شکل گرفته و به هیکل و صورت انسانی در‌آمده است و کنایه از آن است که پس از مرحله‌ی شکل گیری و وارستگی جسمی نوع انسان مدّتی گذشته تا آدم (ع) برگزیده شود. 

10 - خداوند متعال درباره‌ی آفرینش نخستین انسان می‌فرماید

« وَ إِذ قَالَ رَبُّکَ  لِلمَلائکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَهً قَالُوا أَتَجعَلُ فِیهَا مَن یُفسِدُ فِیهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاءَ...» (آیه‌ی30 سوره‌ی بقره) یعنی : « و آنگاه که پروردگارت به ملائکه گفت من قرار دهنده‌ی جانشینی در زمین هستم گفتند آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که تباهی و خونریزی کند...» 

 « إِذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکهِ اِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ فَإِذا سَوّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن روحِی فَقَعوا لَهُ سَاجِدین»( آیات71و72 سوره‌ ی ص ) یعنی : « و آنگاه که پروردگارت به ملائک گفت من آفریننده‌ی بشری از گل هستم وقتی او را راست کردم و از روح خود در او دمیدم برایش سجده کنید ». 

از این آیات چند نکته و مطلب اساسی استنباط می شود : 

دو عبارت « إنّی جاعلٌ فی الارض خلیفهً» و « إنّی خالقٌ بشراً من طینٍ» 

به صورت اسمیّه ذکر شده‌اند که دلالت بر استمرار و دوام دارد و بیانگر لاینقطع بودن خلقت آدم با موجودات قبلی است به علاوه چون خلقت در قرآن به معنی تغییر شکل دادن نیز آمده است مانند آیه‌ی « انّی أََخلُقُ لکم من الطّین کهیئه الطَّیرِ » ( آیه‌ی 49 سوره‌ی آل عمران) و «إرَمَ ذاتِ العِمادِ الّتی لَم یُخلَق مِثلُهَا فی البِلادِ» ( آیات 7و8 سوره‌ی الفجر ) پس « خالق » در آیه‌ی مزبور با توجه به  قرینه‌ی « جاعل » که به معنی قرار دهنده می‌باشد مفهوم ارتباط و اتصال آدم با موجودات قبل از خود را می‌رساند. هم چنین از آیه‌ی مزبور به وضوح  فهمیده می‌شود قبل از انسان موجوداتی بوده‌اند که با آفرینش انسان نسل آن‌ها منقرض شده است. در آن موجود دو ویژگی « تباه کردن » و « خونریزی » بوده است که اشاره به گیاه خوار و گوشتخوار بودن آن دارد. توضیح اینکه دسته‌ای از جانداران گیاه خوارند که برای ادامه‌ی حیات و بقای نسل از گیاهان و نباتات استفاده می‌کنند و چون به کشت و توسعه و تولید دوباره نمی‌پردازند از عملکردشان به « یُفسِدُ = تباهی می‌کند »، تعبیر شده است و دسته‌ای دیگر گوشتخوارند و برای تغذیه حیوانات را شکار می‌کنند که خونریزی در شکار حیوانات کاملاً مشهود است. آن موجود که آخرین حلقه‌ی تکاملی حیوانات بوده هر دو ویژگی گیاه خواری و گوشتخواری را دارا بوده است و حد فاصل میان انسان و حیوانات ما قبل خود بوده است.  

در آیه‌ی 72 سوره‌ی (ص)، بر دو ویژگی آن خلیفه تأکید شده است

« فإذا سوّیته»یعنی : « اگر آن را راست قامت کردم » که به روشنی درک می‌شود آن موجود که در آیه‌ی30 سوره‌ی بقره از قول ملائک از آن یاد شده و دو ویژگی «یفسد و یسفک الدّماء»داشتند بر چهار دست و پا راه می‌رفتند در اینجا خدا می‌فرماید اگر آن را راست قامت کردم یعنی مخلوق تازه بر دو پا راه می رود و این مفاهیم با آیه‌ی « خَلَقکُم اطواراً»و آیه‌ی « و لقَد خَلَقناکم ثمَّ صَوَّرناکم»تناسب و هماهنگی دارد. لازم به ذکر است با توجه به اینکه بعد از « فإذا سوّیته»می‌فرماید « و نَفَختُ فیه مِن روحی » تسویه و برخوردار شدن از روح در رحم صورت گرفته است و بستر آفرینش انسان نخستین نیز خارج از« رحم » نبوده است. 

با توجه به حقیقت « و نَفَختُ فیه مِن روحی» ( وقتی از روح خود در او دمیدم ) متوجه می‌شویم انسان بر خلاف موجود قبلی‌اش از روح با تمام توانایی و ویژگیهایش برخوردار شده است یعنی موجود قبلی مورد اشاره‌ی ملائک موجودی تک بعدی با زندگی غریزی بوده و انسان موجودی دو بعدی شده است یعنی هم از بعد حیوانی و هم از بعد ممتاز انسانی بهره مند گشته است. 

خلاصه باور به کلیّت خلقت تدریجی و تکاملی انسان با آیات قرآن کریم تعارضی ندارد بلکه تأیید ارتباط نسلی آدم ( نخستین انسان ) با موجود قبلی خودش که ملائک به صراحت از آن یاد می‌کنند نیز استنباط می‌شود. یعنی با تدبّر در آیات مربوط به خلقت انسان متوجّه می‌شویم :

 اولاً:خلقت ناگهانی انسان با آیات قرآن سازگار نیست. 

  ثانیاً : دربار‌ه‌ی خلقت انسان دو مفهوم کلّی قریب به هم از آیات قرآن استنباط می‌شود : 

 الف - حضرت آدم نخستین انسان بوده و از موجود قبل از خودش که حیوان نبوده و انسان کاملی نیز نبوده است ( همان موجوداتی که ملائک تصور انسان بودن از آن‌ها را داشتند و به وجودشان معترض بودند ) بوجود آمده است. 

 ب – نخستین انسان از موجودات قبل از خودش که نه حیوان بوده و نه انسانِ کامل آفریده شده است و حضرت آدم از میان آن انسان‌های نخستین بوجود آمده و برگزیده شده است. نظریه‌ی اخیر با توجه به آیه‌ی « لقَد خَلَقناکم ثمَّ صَوَّرناکم ...»-که توضیح آن گذشت - در آیه‌ی « إنَّ اللهَ اصطَفَی آدمَ و نوحاً و آل ابراهیمَ و آل عمرانَ علی العالمینَ » ( آیه‌ی 33 سوره‌ی آل عمران ) و برگزیده شدن حضرت آدم مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم و... از میان قوم خود مورد تأیید مرحوم دکتر یدالله سحابی می‌باشد.  

در پایان یادآور می‌شویم : نظریه‌ی تکامل تدریجی که براساس شواهد و قرائن فسیل‌شناسی و ادلّه‌ی فیزیولوژی استوار است اگرچه به دلیل ناشناخته ماندن بسیاری از رازها و حقایق نامکشوفِ روند غیر شفاف آن همواره از سوی برخی از دانشمندان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، اما کلیّت آن مورد تأیید بسیاری از دانشمندان زیست‌شناس می‌باشد و نیز می‌دانیم که نظریه‌‌ی تکامل با آموزه‌های تورات تحریف شده متعارض است امّا کلیّت تئوری مزبور با گوشه‌هایی از معانی و مفاهیم عمیق و گسترده‌ی آیات قرآن کریم درباره‌ی خلقت انسان تناسب و هماهنگی دارد و در کتاب‌هایی که از سوی نویسندگان اسلامی در نقد تکامل تدریجی نوشته شده است به وضوح می‌بینیم همه‌ی آن‌ها به دلیل اینکه متوجه هماهنگی و تناسب مزبور شده‌اند در پایان تأکید نموده‌اند اگر روزی تئوری تکامل از طریق علمی اثبات شود در آن صورت نیز هیچ تعارضی با قرآن نخواهد داشت.  

 مآخذ 


 قرآن کریم
 تفسیر خازن ( علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم بغدادی )
 پرتوی از قرآن ( آیت الله طالقانی )
 تفسیر سوره‌ی بقره ( علامه مفتی زاده )
 قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان ( دکتر یدالله سحابی )
 زیست شناسی عمومی
 قرآن و تکامل انسان ( استاد عقّاد )  


 به کوشش محمد شریفی

منبع:

۵ نظر:

  1. أمة الله۵/۱۴/۱۳۹۰

    این مقاله عیبهایی داره که فعلا یکیش کافیه بگم.

    نویسنده معتقده آدم را خدا خارج از رحم خلق نکرده بلکه درون رحم یک زن آفریده!

    این اعتقاد خلاف قرآنی جز وسوسه های داروینی شیطانی نیست.

    الله تعالی انسان را بدستان مبارک خودش خلق کرده و آدم مادری نداشته که درون رحمش شکل بگیره.

    پاسخحذف
  2. سلام
    خانم امه الله در وبلاگ تعبد جواب اين سوالتون ر و دادم ظاهرا نخونديد ؟

    پاسخحذف
  3. أمة الله۵/۱۶/۱۳۹۰

    سلام رها خانم

    معذرت كه كم سر ميزنم اينجا

    پاسخحذف
  4. أمة الله۵/۱۸/۱۳۹۰

    آقا هیوا چکار کردی؟

    مدیریت وبلاگ را کامل بدست گرفتی نمیزاری برم تو وبلاگ؟

    پاسخحذف
  5. خانم امةالله کمترین تدخلی نکرده ام و واقعا عمدی درکار نبوده است ونیست،شاید مشکل از خودتونه

    پاسخحذف

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم