۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

توضیحی مختصر در مورد اولــــــی الامر ومعنی آن-حتما بخوانید،زاگرس نشین اهل سنت

بحث دیگری درمورد اولی الامر دراین وبلاگ قرارگرفته است که به دلیل ضعف آن مطلب وبرای تفهیم هرچه بیشترمعنی و مفهوم اولی الامرمطلب حاضر را قرار دادم.

...... واما اولی الامر چه كسانی هستند؟

قرآن كریم به دنبال ذكر دستورات وقواعدی مهم در سوره‌ی مباركه نساء وامر به دوپایه‌ی اساسی واصلی ایجاد و بقای تمدن بارآور دینی، یعنی ردّ امانت به اهلش وعدل درحكم، سه ركن همیشگی اسلامی را كه وجود عملی و اجرایی دین بدون آنها ماصدق ندارد بدین ترتیب می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (نساء٥٩).

دراینجا كسانی كه با بهره‌مندشدن ازنعمت ایمان، به آفریننده‌ی هستی تعهد سپرده‌اند تا جز او را نپرستند وجز از وی طریق حیات فكری وعملی اخذ نكنند، مأمورمی شوند تا منابع ومصادرقانون وبرنامه‌ی  زندگی خود را بدینسان بشناسند واطاعت كنند. شكـّی دراین نیست كه اطاعت از خدا ورسول، اطاعت از« كتاب وسنت مسلم مبیّن تالی كتاب » می باشد، كه البته این اجمال مطلب است واین مقاله را نه گنجایش تفصیل است ونه آن، منظور است .

واما « أُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ »  ازنظرنحوی « اولو» درحالت رفع و « اولی » درحالت نصب وجر ازملحقات جمع مذكر سالم است كه مفرد آن ازغیر لفظ خودش «‌ ذو» درحالت رفع « ذا » درحالت نصب و« ذی » درحالت جر است ومعنای آن: دارندگان، صاحبان، خداوندان، و… می باشد. « ال » در « الامر » یا « ال جنس » است كه دلالت برشمول وتعمیم دارد ویا « ال عهد ذهنی  » است كه همان امر آشنا ومطلوب مسلمانان می باشد كه به عنوان مسأله‌ای مهم وغیرقابل انفكاك ازذهن برای همه مطرح بوده وهست.

« امر » یعنی فرمان، حكم، كار، شأن و… ( هم فرمان وهم متعلّق فرمان را شامل می شود) « مِن » حرف جر و برای بیان است. « كُم » ضمیرمتصل مجروركه مرجع آن همان ایمان آورندگان مورد خطاب صدر آیه می باشد. جارّ ومجرور، شبه جمله محلاً منصوب، متعلق به محذوف، وحال اولی الامر است. با این توضیحات معلوم می شود كه « اولی الامر منكم » یعنی : صاحبان ودارندگان فرمان وحكم وكار از خودتان .

درآیه 83 همین سوره ( نساء )، خداوند همراه با توبیخ وسرزنش كسانیكه هرگاه « امر» ی درزمینه‌ی مسائل جامعه‌ی اسلامی واوضاع واحوال جنگی وسیاسی و… به آنها می رسد به پخش واذاعه‌ی آن می پردازند، مرجع رسیدگی به این مسائل، وتنها راه درست مسلمان بودن را دراین زمینه چنین تعیین می‌فرمایدكه: بایستی درزمان حیات رهبر ـ ص ـ  برخود آن حضرت ، وپس ازرحلتشان به اولی الامر مراجعه كنند . ( تكرار « الی » ناظر به همین تنویع است ) وآنگاه مهمترین ویژگی این جماعت را توانایی وقدرت بر« استنباط » بیان می كند :لعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ (نساء٨٣).

درمواضع ومواقف مختلف ـ وهركدام به مناسبتهایی ـ درقرآن كریم ، خصوصیات و ویژگیهای ضروری    دست اندركاران وگردانندگان حكومت اسلامی بیان شده كه برای پرهیزاز اطاله‌ی‌‌ كلام ، فقط به ذكرهمان ویژگی بالا ـ كه درواقع مهمترین آن ویژگیها هم هست ـ بسنده می كنم.

اما شیوه‌ی كار این گردانندگان وصاحبان حكم وفرمان كه توانایان براستنباط می باشند،همان است كه در سوره‌ی شورا بدین ترتیب بیان گردیده : … وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (شورا ٣٨) یعنی امر آنها ـ مسلمانان ـ میانشان شورایی است واین امر، همان امر مذكور درآیه 59 و83 سوره‌ی نساء است .
الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَ ←  أُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ  ←  أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ


از این تقابل به ضوح روشن می شود كه : دارندگان امر مسلمانان، كه همان دانشمندان متعهد توانا بر استنباط واجتهاداند، امرمسلمانان را به شورا برگزار می‌كنند وبه تعبیری دیگر، اولی الامریعنی: شورای دانشمندان متعهد ومتخصص اسلامی در هرزمان.

اینكه گفته می شود مراد از اولی الامر، ائمه معصومین هستند ـ ازدیدگاه قرآن جز پیامبران ـ ع ـ آنهم ازجهت دریافت وابلاغ وحی، دیگركسی معصوم نیست ـ نظر رایج اهل تشیع است كه: فقهای جانشین آخرین امام درعصرغیبت نیز ازمصادیق اولی الامرند؛ نظر برخی ازمتأخرین آنان، خصوصاً مسؤولان حاضرحكومت ایران است. این نظر را هیچكدام ازعلماء اهل سنت، درهیچ زمانی قبول نداشته وندارند واساساً این نظر را داشتن، به معنی شیعه بودن است.

نظریه‌ی: منظور ازاولی الامر، حُكام واُمراء وسلاطین درهر زمان هستند و… این نظر را همیشه توجیه كنندگان ومزدبگیران نظامهاو حاكمیتهای ظالم ویا بیسوادان عالم نما و بهتربگویم، دین به دنیا فروشان مطرح می كنند ولازم است به نكات زیر توجه كرد:

قید « منكم » اولی الامر را مقید می سازد كه حتماً ازاهل ایمان باشند ( الذین امنوا، درصدر آیه ) وطبعاً اهل ایمان بودن به معنای تظاهر به مسلمانی وطرفداری ظاهری ازبعضی مظاهر وشعائر مذهبی نیست. حاكم اهل ایمان، یعنی حاكمی كه خدا بر او حاكم است وتسلیم بی قیدوشرط دین است؛ وجز به « ماانزل الله » حكم نمی كند .  با این وصف تكلیف اطاعت ازحاكمانی كه اكثرقریب به اتفاق آنها ظالم وفاسق وشرابخوار وضد دین وجنایتكارومتقلب ومنافق می باشند روشن است.

به قول صاحب تفسیر كشاف : نه امانتی را تأدیه می كنند ونه به عدلی حكم می رانند وهیچ چیزی را نه به كتاب ونه به سنت برنمی گردانند وجز از شهواتشان كه آنها را به هرجا می برد، ازچیزی پیروی نمی كنند وكاملاً عاری ازصفاتی هستند كه آنها صفات اولی الامر نزد خداورسول می باشند وشایسته ترین نامهایشان، دزدان به زور برمردم مسلط شده می باشند ( تفسیر كشاف جلد 1 صفحه 524).

امام فخر رازی درمورداطاعت از اُمراء وسلاطین می‌گوید: « وجوب اطاعت ازاجماع نزد ما قطعی است، همچنانكه وجوب عدم اطاعت از امراء وسلاطین نزد ما قطعی است، نه تنها اطاعت آنها واجب نیست، بلكه اكثرآنها چون جز به ظلم امر نمی كنند ، اطاعتشان حرام است …( تفسیر كبیر جلد 10 صفحه 145).

نكته‌ای بسیارمهم كه دراینجا لازم است به آن اشاره كنم، عدم معصوم بودن وحتی عدم مُخطیء بودن اولی الامر است؛ كه درآیه‌ی 59 سوره نساء كلمه‌ی « اطیعوا » را جداگانه دوبار برای الله والرسول ـ ص ـ آورده است و برای تبعیت ازاولی الامر با آوردن واوعطف، اكتفا نموده است. وبه این نكته صحه گذاشته است كه درصورت به نتیجه نرسیدن و« ان تنازعتم فی شی ء فردوهُ الی الله والرسول». تنازع در مورد خدا ورسول ـ ص ـ مطرح نیست، چراكه اطاعت محض است. اما درمورد اولی الامر این گونه نیست؛ كه ارجاع به كتاب وسنت مؤید این نكته است.

و دراینجا فرمول سخیف شاهنشاهی ومستكبران كه: نافرمانی وعدم تبعیت ازیك پاسبان حكومتی، به منزله‌ی سرپیچی ازفرمان شاه ودرنتیجه عدم اطاعت از شاه، یعنی نافرمانی وعصیان ازحكم خداوند است، بیشتر آشكار   می گردد، كه درزمان كنونی همین نظریه دین فروشان است كه: عدم تبعیت ازولی فقیه، سرپیچی ازحكم امام معصوم است ـ همانگونه كه ذكر شد، دراسلام ،امام معصوم، محلی ازاعراب ندارد، واین فقط نظریه اهل تشیع است ـ وعدم اطاعت از امام معصوم، به منزله‌ی نافرمانی ازحكم خداوند است و… دریك كلام همان تداعی سخن فرعون است كه:« انا ربكم الاعلی ».

لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق : هیچ اطاعتی ازهیچ انسانی که موجب نافرمانی آفریدگارباشد، مطرحیت ندارد.

انَماالطاعة فی المعروف: اطاعت، فقط درامرمعروف وموردپسندخدامطرح است.

دراینجااشاره‌ی کوتاه به نظرات بعضی ازدانشمندان اسلامی دراین مورد می‌نمایم بدین منظورکه: افشای نیرنگ ودروغ و رسوایی کسانی که برای تثبیت اهواء وآمال نفسانیشان ازهیچ قول وفعلی اباء ندارند، ولو نسبت دادن این بهتان وافک؛ آشکارشود که: کسی ازسنی‌ها نگفته مراد ازاولی الامر، وشیوه‌ی حکومت، اسلامی شورا است!!

1)   بزرگان صحابه رسول نور و رحمت-ص-.

دانشمندان نخستین امت، پرورش یافتگان مخلص وآگاه ازمهاجرین وانصار(که قرآن کریم، اتّباع به احسان ازآنها، وازشیوه‌ی کاروزندگیشان، شرط مسلمانی، و رضایت خداوندمعرفی شده است “100توبه” ) بدون هیچ درنگ وتأمّلی، وبی هیچ تردیدوشکّی بااجتماع شورایی خود- حتی قبل ازنمازبرجنازه رسول خدا ـ ص- اولین وظیفه خود را که انتخاب «رئیس قوه مجریه» بود با انتخاب بجا وشایسته‌ی اتقی وصدیق امّت، یارغارحضرت رسول- ص- وسابق سابقین، حضرت ابوبکر- رضی الله عنه- انجام دادند.

2)   حضرت علی- رض- چهارمین رئیس قوه‌ی مجریه‌ی حکومت اسلامی پس ازپیامبر-ص- درنامه‌ای به یکی ازمعترضین به خلافت حقه‌ی آن حضرت، برای اثبات صحّت خلافتشان، درضمن ارائه‌ی استدلالهای قوی وحجّت قطعی «شورا» و وجوب اطاعت ازآن، موازینی را نیزدر وظیفه‌ی مردم نسبت به شوری بیان می فرمایند که ازلحاظ اهمیت مطلب قسمتهایی ازنامه را ذکرمی کنم که قبل ازآن توجه به دونکته لازم است:

اول: تأویلات نابجا وسفسطه‌های کسانی که نمی خواهند، مسلمانان، حقیقت را بفهمند وبا فهم ودرک درست به سوی وحدت وترک تفرقه‌ها بازگردند، کاری کرده‌است که ارائه‌ی این حجت قاطع ازحضرت علی- رض- نتواند تأثیری درذهن وقلب مردم بگذارد، که- متأسفانه- گوش به تأویل بافان داده‌اند. آنانی که خواستار بافتن کلاهی ازاین نمد خیانت به دین هستند؛ ازدروغهای آشکارکه درحول این نامه واقوال نامه‌های مشابه آن بربافته‌اند آن است که: حضرت علی دراین نوشته‌ها توریه وتقّیّه، کرده اند!!! والبته برای هرکس که شرایط توریه وتقّیّه را، درفقه تشیع ونیزعظمت روح بزرگ علی، ومقام وموقعیت والای او را درک کرده باشد، بطلان وبی پایگی این افتراها وبهتانها برساحت آن حضرت کاملا ًروشن و واضح است. وبه همین سبب این مکتوب، وخطب ومکتوبات مشابه آن، برای ما مسلمانان پیروسنّت، دلیل، وقابل تکیه واعتماداست.

دوم:کسانی که دربررسی مسائل تاریخی صدراسلام، بامسائلی برخورد می کنند که نسبت به آن ستارگان ِدرخشان(صحابه- رض-) ونیزماه انور(حضرت ابوبکرصدیق-رض-) دارای سؤال می باشند:اولاً: می توانند با تکیه برتأییدات محکم قرآنی ازمهاجرین وانصار، بطلان بسیاری ازمطالب، ودروغ وتناقض آنها را کشف کنند. وثانیاً: بااصل قراردادن این نامه وبعضی مکتوبات وآراء آن حضرت که درمجلس شوری درزمان اولین شهید محراب، امیرالمؤمنین حضرت عمر-رض-اعلام داشته‌اند، صحّت ویا سقم منسوبات دیگربه حضرت علی-رض-را مقدار زیادی بازشناسند. مانند کلام شماره134ص415  نهج البلاغه فیض الاسلام، باعنوان: وقدشاوره عمربن الخطاب فی الخروج الی غزوالروم بنفسه. که درآن حضرت علی اوج خیرخواهی خود را درضمن عالی‌ترین عنوانهای مدح‌آمیزنسبت به حضرت عمر ارائه می فرمایند.

الغرض، اینک بخش اول ازمتن نامه مکتوب ششم:

انّه بایعنی القوم الذین بایعواابابکروعمروعثمان علی مابایعوهم علیه، فلم یکن للشّاهد انّ یختار، ولاللغائب ان یردّ، وانّماالشّوری للمهاجرین والانصار، فان اجتمعواعلی رجل وسمّوه اماماکان ذلک لله رضی…همان قومی که با ابوبکروعمروعثمان، بیعت کردند با من نیز، برسرهرآنچه با آنهابیعت کردند، بیعت نمودند. وجزاین نیست که: شورا برای مهاجرین وانصاراست(صلاحیتداران آن عصر) پس اگرآنان برمردی اجماع کنند وتوافق نمایند وامامش بنامند، مورد رضای خدااست.
این عبارات صریح وقاطع، وبرخواسته ازفکری توانا که حیات سراسرخیروبرکت گوینده‌اش درخدمت قرآن، وپیامبربزرگ اسلام-ص-او را سزاوارکتابت چنین مکتوبی نموده است، جای هیچ تأویل وسفسطه‌ای نمی گذارد که رئیس قوه‌ی مجریه را شورا انتخاب می کندومسلمانان به حکم قرآن موظّف به اطاعت ازحکم شورائی هستند که خداوند ازحکمشان خشنود است.

باتوجه به این نامه توضیح مطالب زیرضروری است:

اول: دربعضی ازروایات تاریخی آورده‌اند که پس ازرحلت ابوبکر، برمبنای تبعّیت ازکتاب وسنت وروش خلیفه اول، باعمربیعت کردند؛ وپس ازعمر، باعثمان براساس تبعیت ازکتاب وسنت وروش خلیفه اول ودوم بیعت شد، ومی گویند: قبل ازبیعت باعثمان، به علی پیشنهادکردند که اگرحاضرباشد براساس تبعیت ازکتاب وسنت وروش شیخین خلیفه شود، با وی بیعت می‌کنند، اما وی قبول نکرد، وگفت: من فقط حاضرم به کتاب وسنت ملتزم شوم، نه چیزدیگری. ولذا باعثمان که حاضربه چنین تعهدی شد بیعت كردند. اولین مطلب نامه، یعنی: عبارت «…بایعنی القوم …علی مابایعوهم علیه» نشانگراین حقیقت است که برهمان مبنا، وبراساس همان چیزی که باخلفای سابق بیعت شد، باعلی هم بیعت به عمل آمد، وحال از دوصورت خارج نیست، یاهمه برمبنای تعهد به کتاب وسنت خلیفه شده‌اند، که دراین صورت هم آن قسمت ازروایت که امتناع علی را ازچنین التزامی می‌رساند، باطل است. ودرهر دو صورت اشکالی بروز نمی‌کند. زیرا اگرهمه ملتزم به رعایت کتاب وسنت شده باشند، که این عین حقّ است، ویا اگرملتزم به تبعیت ازکتاب وسنت و روش خلفای قبل ازخودهم شده باشند، بازهم عین حقّ است: زیرا روش عَملی خلفاء اجراء کتاب وسنت بوده ولاغیر. واگراختلاف روش هم دربعضی ازمسائل باهم داشته اند، به خاطرتفاوت مقتضیات زمان، وتغییرظروف وشرایط بوده، ونه چیزدیگری. با این وصف دیگرجایی برای سوءاستفاده ازاین مطلب، واثبات- مثلا- «بدی عثمان»ویا«افضلیت علی برخلفاءسابق» نمی ماند.

نکته قابل توجه دیگر، طرف شوربودن حضرت علی با سایرخلفاء- رض- بوده‌است که اگرخلافتشان را به حکومت جوروحکمشان راغیرماانزل الله می دانست، چگونه همه جانبه درخدمت خلفاء وحکومت اسلامی بود؟! که در روزقبل ازشهادت حضرت عثمان، حسنین- رضی الله عنهما- را برای حفاظت جان عثمان- رض- فرستاد که حاضربه قربانی شدن فرزندانش بود برای حفاظت ازجان امیرالمؤمنین. اگرکسی می خواهد برای علی «فضل»(!)جستجوکند، راهش این نیست که مبنای بیعتشان را متفاوت معرّفی کند! علی وقتی صاحب فضل وعظمت بود که در زمره سابقین اولین مهاجرین، مشمول وعده «رضوان» خداوندی گشت: کرّم الله وجه، ورضی عنه.

دوم: ایشان درمورد کسیکه درجلسه شورا، یا به هنگام بیعت مسلمانان، درمحل حاضرنبود می فرمایند: «ولاللغائب اَن یردّ» یعنی: وغائب رانسزد که ردّ کند. یعنی: ازنظرموازینی که حضرت ازقرآن وسنت استنباط کرده‌اند، غیبت، جوازی برای عدم اطاعت ازشورانیست با این وصف درجه اعتباراستدلالاتی که با تمسّک به آنهامی خواهند، عدم حضورحضرت علی را درشورای سقیفه بنی ساعده، علتی برای مخالفت ایشان باشورا وانتخاب حضرت ابوبکرقراردهند، ونیزدرجه صحت بیشترآن روایت، درخصوص مخالفتهای ایشان روشن می شود.(مسأله‌ی مقداری تأخیرهم دربیعت ازسوی ایشان، به مسائل عاطفی وروانی مربوط به حضرت فاطمه-علیهاالسلام- برمی گردد که درآن وضع برقلبشان بزرگترین اندوه عالم سنگینی می کرد، نه قبول نداشتن شورا، ویا ابوبکر! جریان باغ فدک هم، خود دال برتأیید حکومت شورا ازطرف حضرت فاطمه بود که به مرجعی دینی که همانا خلیفه الرسول-رض- بود مراجعه کرد، وحکم «فدک جزء بیت المال است» راهم حضرت علی قبول داشت که متوجه می شویم هنگامی که خود نیزبه عنوان خلیفه‌ی چهارم تعیین گردید؛ هیچ اقدامی برای تصاحب آن لااقل برای فرزندانش ننمود چون حكم خلیفه اول را کاملاً دینی می دانست.

سوم: عبارت صریح وهمه جانبه ی «انّماالشوری للمهاجرین والانصار، فان اجتمعواعلی رجل، وسمّوه اماماً، کان ذلک لله رضی» مؤیداین مطلب است که:

الف: وجودشوری، وکارشورایی درصدراسلام، برای اداره‌ی جامعه اسلامی
.
ب: خلافت منصبی است که ازطرف شورای امّت، به فردی تفویض می‌شود، ونظریه‌ی«جعل الهی امامت»  باصریح این عبارت مخالف است.

ج: خداوندمتعال ازحکم شورای دانشمندان صالح امت(اولی الامر) راضی وخشنوداست.

چهارم: برخی، ازغیراهل سنّت، این نامه را ازقبیل «الزموهم بماالزمواعلیه انفسهم» دانسته، وخواسته‌اند که بگویند: حضرت علی مخاطب خود را باعقائد وملتزمات خودش، متذّکرساخته ، وبدین وسیله حجّت را بروی تمام کرده‌است. وبرای نشان دادن بی پایگی این توجیه باید بدانیم که: برای کسانی که مقام دینی آنها، برای مردم، درحکم«حجّت» است بهیج وجه جائزنیست که درهیچ شرایطی، وخصوصاًهنگامی که قدرت راهم دراختیارداشته باشند، خلاف عقیده‌ی خود را طوری بیان کنند که احتمال التباس وگمراه شدن دیگران، مطرح باشد، واگر- به فرض محال- قصد حضرت، الزام مخاطب بوده باشد، ونه اظهارواقعی عقاید دینی خودشان، می بایستی قرینه‌ای جلیّ یا خفیّ، براین امردلالت کند، تاهیچکس نتواند خلاف نظر ایشان، ازآن استنباط کند، وبه گمراهی دچارشود؛ ویاكسی نتواندبه آن استدلال کند، و درواقع حجّت خود را قوی بپندارد. واگربا دقت، تمام جزئیات آشکاروپنهان نامه را بررسی کنید، بازهم قرینه‌ای دالّ براین ادعّا نمی یابید! وبااین وصف اصرار براینکه این نامه از قبیل «الزام به ماالتزم» است تحکـّم است وترجیح  بلا مرجّح!

وبا این توضیحات مختصر، بی اساس بودن افسانه‌ی غدیرخم وتعیین جانشین ازطرف پیامبر-ص- برای کسانی که سخنان حضرت علی را ازمستندات قرآنی وسنت حضرت رسول- ص- متقن‌ترومستدل‌تر می‌دانند آشکارمی گردد که، موضع کسی که خود را پیرو او می دانند چنین بوده‌است. رحمة الله علیه.

3- مصلح بزرگ، شیخ محمدعبده ـ رحمه الله- اظهارمی دارد:

«…مراد ازاولی الامرجماعت اهل حلّ وعقد، ازمسلمانان می باشد…» آنها اگربرامری یاحکمی اتّفاق داشتند، واجب است که اطاعت شوند… اهل حلّ وعقد، ازمؤمنین، اگربرامری ازمصالح امت اجتماع کردند که نقص شارع درآن موجودنیست… اطاعتشان واجب است. تفسیر المنار جلد 5 صفحه 181.

ایشان (شیخ محمدعبده ) درمورد حكومت بنی امیه می‌گویند: بنی امیه كسانی هستند كه بنای حكومت اسلامی را از اساس شورا برگرداندند، ودرشام برای خودشان حكومتی قوی درست كردند، وبه وسیله‌ی آن، قدرت اولی الامر را با نیرنگ وزور منهدم ساختند، وآنرا درانحصارخود درآوردند… تفسیر المنارجلد 5 صفحه 198.

4- تفسیرنیشابوری نیز، مراد ازاولی الامر را، اجماع امّت می داند.

5- امام فخرالدین رازی، صاحب«التفسیرالکبیر» می فرماید:

«… و وقتی بطالت آن اقوال روشن شد، واجب می شود که مراد ازقول(واولی الامر) اهل حلّ وعقدامت باشد. وبدینسان قطعی است که اجماع امّت حجّت است «وجوب اطاعت ازاجماع تردماقطعی است، همچنانکه وجوب عدم اطاعت ازامراء وسلاطین ترد ما قطعی است؛ نه تنها اطاعت آنها واجب نیست بلکه اکثرآنها چون جزبه ظلم امرنمی‌کنند، اطاعتشان حرام است «… خداوندتعالی امربه اطاعت اولی الامر فرموده، واولی الامرجمع است… وحمل جمع برفردخلاف ظاهراست» بدان که قول «اولی الامرمنکم» ترد ما برحجیّت اجماع امّت دلالت دارد. تفسیرکبیرجلد10صفحه144تا146.

6- شهید شهیر،مفسر مجاهد سیدقطب، درتفسیرارزشمند « فی ظلال القرآن» می گوید:

شورا مبدئی اساسی است که نظام اسلام، برهیچ اساسی جزآن، برپانمی شود.
تعبیرآیه، تمام امورمسلمانان را، به شورا وامی گذارد.

7- محمدفرید وجدی، صاحب«المصحف المفسر» ونویسنده «دائرة المعارف القرن العشرین»

بعد ازبحث لزوم حکومت، وانواع آن درجهان؛ سخن را به قاعده‌ی عام وهمیشگی نظام اسلامی می کشاند ومی گوید: «این قانون عام، همان شورایی است که خداوند فرموده: وامرهم شوری بینهم» وهرحکومتی که براین مبدأ اقدس بنا نشود، حکومتی است مخالف سنّت قرآن، یعنی: حکومتی است غیرشرعی وغیرقانونی. مقدمه المصحف المفسرصفحه 128.

8- سعیدحوّی، نویسنده‌ی معاصرودانشمند شهیردراین مورد می نویسد:

«خداوند درحالی مسلمین را امّت واحده قرارداده، وآنها را ملزم ساخته که ازخودشان دولت واحدی داشته باشند، كه امرحکومت را میان آنها به صورت شورایی قرارداده است: «وامرهم شوری بینهم» الاسلام صفحه379.

درمورد بیعت با حضرت ابوبکرونحوه‌ی انتخاب وی می‌گوید: «… وبرگزیدن ابوبکر، به این صورت، موافق قول خدای متعال است که فرمود: وامرهم شوری بینهم. ومهمترین امورمسلمین وسزاوارترین آن به  شورایی بودن، امرحکومت است. همان منبع صفحه386.

ودربحث از واجباتِ امام(خلیفه) وحقوق وی می نویسد: … هرگاه اهل شوری، امامی را برگزیدند، و با وی بیعت کردند، امامت برای وی، با بیعت ثابت می شود، ولزوم امامت برای او، وی را به واجباتی ملزم می‌گرداند که درمورد ادای آنها مورد سؤال قرارمی گیرد…و وقتی که گفتیم، اداره‌ی دولت، درحدود اسلام، ازواجبات امام است، معنای آن این است که: ازواجبات اوست که شؤون دولت را درحدود شورا، اداره کند. الاسلام صفحه 397.

9- استاد محمد قطب درکتاب روش تربیتی دراسلام صفحه 110می نویسد: ازجانب دیگرقوانین مربوط به امورمتغیّرزندگی بشری همچون سیاست مملکت داری واقتصاد- وبه اقتضای حکمت خداوندی- به طورکلّی وبرپایه‌ها واساس اصول تغییرناپذیر(بدون ذکرجزئیات واشکال مختلف آن) گفته می‌شود تابه اقتضای زمان ومصلحت اختصاصی هرجامعه تعیین گردد. این اساس وپایه‌ها چارچوب‌هایی کلی هستند که هرموضوع ومطلبی باید درآن حدود به جریان درآید، ومتناسب با هرعصروزمان، ومنطبق با هر درجه‌ای ازدانش نو بشری وبا جهان مادّی همگام، وباشکل جامعه‌ای که درآن زندگی می کند همآوازگردد، اما ازآن چارچوب کلی ومرزمعیّن تجاوزنکند، مثلاًسیاست مملکت داری بر دو پایه استواراست: عدالت وشوری.

10- امام ابوالاعلی مودودی، بزرگ رهبرمعاصرجهان اسلام ومؤسس حرکت “جماعت اسلامی” درکتاب خلافت وملوکیّت ـ که به بررسی موشکافانه‌ای درموردحکومت اسلامی(شورا)وحكومت غیردینی (پادشاهی) وسیرتاریخی تبدیل شورا به ملوکیّت می پردازد ـ چنین اظهارمی دارد:

نظرخلفای راشدین درمورد مشورت این بود که اهل شورا ازحق کامل آزادی دراظهاررأی مستفیداند، سیاست خلافت دراین مورد دربیانیه افتتاحیه حضرت عمر-رض- درمورد جلسه مشاوره چنین توضیح داده شده است. هدفی که من شما را به خاطر آن تکلیف داده‌ام جزاین نیست که بارسنگینی ازامانتتان که به دوشم گذاشته شده، شما باید درحمل آن، بامن شریک شوید. من فردی ازشماهستم وامروزشما اقرارکنندگان حقّید هرکس دلش خواست بامن مخالفت کند وهرکس دلش خواست موافقت کند. من شما را مجبورنمی کنم که از خواهش من پیروی کنید. خلافت وملوکیت امام ابوالاعلی مودودی ص 91.

البته بعدازرأی شوراتبعیت برای همه واجب است. اما تا قبل ازرأی گیری برای بهتر نتیجه گرفتن، اظهارنظرهای اعضاء وبحث وگفتگوها لازم است.

ودرجای دیگرامام ابوالاعلی مودودی اظهارمی دارد:

کلیه اموراین حکومت(حکومت اسلامی ) ازتأسیس وتشکیل گرفته تا انتخاب رئیس کشور و اولی الامر وتا امورتشریعی وانتظامی، براساس مشورت درمیان اهل ایمان به اجراگذاشته می شود، بدون ملاحظه اینکه این مشاوره مستقیم باشد یا بوسیله نمایندگان منتخب. وامرهم شوری بینهم، همان منبع ص29.
و درصفحات 69و70 به نقل ازطبرانی، می گوید: ازحضرت علی روایت است که: من به خدمت رسول الله-ص-عرض کردم که اگر بعد ازآن حضرت، معامله‌ای پیش آید که نه حکم قرآن درآن زمینه موجود باشد ونه ازپیامبر-ص- چیزی راشنیده باشم، چه بایدکرد؟ آن حضرت-ص- فرمود: شاوروافیه الفقهاء والعابدین ولاتمضوافیه برأی خاصه. دراین معامله با اشخاص عابد وعلمای دینی مشورت کنید وتنها برقضاوت شخصی اكتفا نکنید.

درکنزالعمال جلد5 نقل است ازحضرت عمر- رض- كه فرمود: لاخلافة الاعن مشوره. بدون مشورت خلافتی وجود ندارد.
درموردتفسیرآیه 59 سوره نساء. امام ابوالاعلی مودودی می گوید:

این آیه 6 نکته قانونی راروشن می سازد:
1-               تقدم اطاعت خداوند وپیامبرش- ص- برهر اطاعت دیگری
2-               اطاعت کردن ازاولی الامر، تحت اطاعت خداوند و رسول الله ـ ص ـ
3-               اینکه اولی الامرباید ازاهل ایمان باشد.
4-               اینکه مردم، حق نزاع واختلاف با حکام وحکومت را دارند.
5-               اینکه درصورت نزاع واختلاف مرجع نهائی، قانون خداوند وپیامبرش- ص- می باشد.
6-               اینکه درنظام خلافت باید اداره‌ایی تشکیل یابد که ازتهدید اولی الامرومردم مستقل باشد
وبتواند کلیه متنازعات را مطابق آن قانون برترحل وفصل نماید. [ ارجاع به كتاب وسنت]

خلافت وملوکیّت ص35.

11- علامه شهید، کاک احمدمفتی زاده که به محض شنیدن نامش هرشنونده‌ای فوراًمجموعه خصال پسندیده ازاین عارف دلسوزومجاهدنستوه به ذهنش متبادرمی گردد که یکی ازآن خصوصیات برجسته ایشان، همان احیای موضوع اساسی ومهم حکومت اسلامی” شورای مبتنی برقرآن وسنت” می باشد،   بزرگ مردی که برای دفاع ازدین اسلام باگذراندن 10سال زندان ( 8 سال انفرادی و8 ماه كمیته مشترك وبقیه دربندهای عمومی ـ61تا 71 ـ )توأم باشکنجه وحشیانه، پوزه‌ی بزرگترین دیکتاتور اسلام نما را به خاک مالید و ماهیت منافقانه‌اش رابه جهانیان شناساند ـ دراین باره اظهارمی دارند:

درقرآن آیه‌ای درمورد مبانی دین داریم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (٥٩نساء)

برادران! استدلال طولانی نمی کنم، مَثـَلی است درکُردی که می گویند: کسی، اگریک من نان خورده باشد، یک مثقال هم عقل ومنطق دارد. ازاین مثل استفاده می کنم، کسی که یک کتاب عربی علم اصول را مطالعه کرده باشد، اینقدرمی فهمد که «اولی الامر» یعنی چه اشخاصی؛ درکتابهای اصول(اصول فقه)،سه رکن معرفی می شوند، برای مسلمانها که ازآنها باید پیروی کنند: اول، کتاب(کلام خدا) وبعد سنت(کلام و رفتاروتقریرات تشریعی رسول خدا- ص-) وبعد اجماع (رأی اتفاقی به تمام آراء یابه اکثریت آرای شورای دانشمندان امت درهرزمان). تفسیرساده این آیه را درهرکدام ازکتابهای اصول می توانید پیداکنید «اطیعواالله واطیعوا الرسول واولی الامرمنکم» یعنی اطاعت کنید ازکتاب، سنت واجماع.

درجایی قرآن اشاره می کند به آنکه مشکلات اجتماعی برای مسلمانان پیش می‌آید، و وقتی با مشکل مواجه می‌شوند، دچار دستپاچگی خواهندشد؛ درچنین مواردی، لازم است انسانهای آگاه ازمقیاسها ومبانی دین استفاده کنند، و راه صحیح چاره جوئی دربرابرمشکلات را پیداکنند. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلا قَلِیلا (نساء٨٣).

یستنبطونه منهم. مراد این است که: هرگاه حادثه‌ای یامشکلی برای جامعه پیش می‌آید، به جای اینکه مردم هرکدام ازطرف خودشان، مبادرت به اظهار رأی وچاره جویی بکنند، درحیات پیامبر-ص- به ایشان وبه دانشمندان امت مراجعه کنند، وبعد ازوفات ایشان، این کار را برگردانند به همان دانشمندان( اولی الامر). آنها می توانند با استنباطی که ازکتاب وسنت وآگاهی ازاوضاع جامعه دارند، راه درست وچاره مشکل اجتماعی ِروز را پیداکنند. خائنین خجالت نمی کشند که معنی اولی الامرراعوض می کنند!! معنای ساده اولی الامر را تعریف کنیم، این است که: مسلمانها، یک مبنای اساسی، یک اصول وموازین کلی، دراختیاردارند، یعنی: قرآن یا کتاب. مقداری توضیح وتفسیراین مبانی کلی ازطرف حضرت رسول-ص- یعنی حدیث یاسنت.

اصل مدارک انسانهای مؤمن برای مواجهه بامشکلات زمان وحل مسائل روزهمین دو مورداست. اما این طبیعی است که وقتی انسانها هرچقدرهم مخلصانه، ذهنشان را درمورد مسائل معضل وپیچیده به کار  می اندازند، این احتمال مطرح است، که دچارآراء متفرق بشوند.

اسلام برای اولین باردرتاریخ حیات بشر، تک روی واستبداد را منتفی نموده است. اداره‌ی جامعه بشریت، با در اختیارقراردادن مبانی اساسی که ذهن را توانامی سازد، به دست شوراسپرده شده است. اما شورای اولی الامر، نه اشراف وامتیازداران! وحکومت فرد و وراثت را باطل اعلام نمود.

دراسلام برای اداره جامعه بحث ازقوه مجریه نیست، بحث ازارتش وقوه قضائیه نیست تمام قوا دراختیارشورا است.

اگربخواهیم کلمه دمکراسی راتعمیم بدهیم، برای معنای «مردمی بودن حکومت» به معنای واقعی آن   ( نه حکومتهای دمکراتیک امروزی) مابین دمکراسی اسلامی ، بادمکراسی های روز، تفاوت بسیاراست، باید کلمه را تعمیم بدهیم، والا معنای دمکراسی، خیلی خیلی کوچکتراست ازآنکه بتواند معنای رژیم وسیستم حکومت اسلامی را تفهیم بکند. ولی با توسعه‌ای درمعنای این کلمه یعنی:«آزادی رأی انسانها، وحکومت مردم، نه حکومت فرد یاگروه» بااین تفسیر، تفاوت دمکراسی اسلامی با دمکراسی‌های ممالک بسیار پیشرفته دنیای امروز را ملاحظه می کنید.

یک فرد، امکان اشتباه، همیشه برایش مطرح است. اما جماعت اولی الامرچطور؟ یدالله مع الجماعة، وهمچنین«لاتجتمع امّتی علی الظلالة» یعنی: چنین جماعتی راه خدا را گم نمی کند، یعنی جماعت صاحبنظران، کسانی که به نسبت مسائل آگاه هستند.

درنظراسلام اگرمشکلی ازمشکلات جامعه، درشورای اشخاصی که صلاحیت دارهستند مطرح، و درموردش تبادل نظرشد، وشورا به اتفاق آراء یا به اکثریت آراء، مطلبی را در زمینه‌ی آن مسأله اعلام کرد، برای تمام مسلمانها، آن رأی شورا، جای کتاب وسنت را دارد، یعنی اجازه نداردانسان مسلمانی، از فرمان شورا خارج شود.

با این حساب، تکلیف«اطیعواالله واطیعواالرسول واولی الامرمنکم»، به اعتباراینکه حضرت ابوبکر رئیس قوه‌ی مجریه است (نه به اعتبارشخصیت فردیش) شامل اوهم می شود، ابوبکر، به اعتباررئیس قوه مجریه، از اولی الامرنیست، یک شاه ِ مَی خواره، ازاولی الامراست!؟ لعنت برتو روحانی دین فروش!

[همانگونه که اشاره شد سخنرانی علامه مفتی زاده مربوط به پاییز57قبل ازانقلاب است وروحانیون دین فروش گذشته، همانند زمان حال کارشان توجیه ظلم ِظالمان وحاکمان بوده است].

اینگونه به مبانی دین خیانت کردند، معنای مطالب ومسائل قرآن راتحریف کردند. آنچه برای مسلمانها اطاعتش الزامی است، اجماع است. وهیچ مسلمانی نباید ازآن رأی تخطّی کند. اما رأی یک فرد حتی اگر خود اوهم از اولی الامر باشد آن اعتبار را ندارد.
فقط شورا است که خدا این منزلت را به آن داده است. «امرهم شوری بینهم» که درتوصیف یک جامعه اسلامی خداوند اینگونه می‌فرماید که: این جامعه، کارشان از راه شورا اداره می‌شود، نه از راه فرد، یا گروهی غیراولی الامر .(آذرماه 57 موضوع فلسفه محراب ومطلبی درباره شورا ).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم