۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

تعدد زوجـــــــــات،شهید فـــاروق فرســــاد

ــــ                                          بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله الرب العالمین،.صلی الله علی محمدو علی آل محمد

برادری ازاینجانب خواست تا مطلبی دباره حکمت تعّدد زوجات پیامبرخدا حضرت محمد-صلی الله وبارک علیه و علی آله- بنویسم،بگونه ای که روشنگر زوایای مختلف این امرباشد.قبل ازبحث دراین زمینه لازم می دانم این نکته را یادآور شوم که دانشمندان بزرگ اسلام- علیهم برکات الله- در اطراف این امر بحثهای متنوعی کرده اندکه جایی برای اظهارنظر حقیر بی بضاعتی چون من نمانده است.مثلاًاز معاصرین،شهید بزرگواراسلام درقرن حاضراستادسید قطب-رضی الله عنه- درتفسیرگرانقدرفی ظلال القرآن؛واستاد علّامه کاکه احمد مفتی زاده-حفظه الله ونفعنا بعلومه- در دو نوار حق مطلب را ادا فرموده اند،وآنچه سبب شد بجای ارجاع به آن منابع این مختصررا بیان دارم،عربی بودن بحث سید،وکُردی بودن نوارهای کاکه احمدمی باشد،که روشن است برای کسی که زبانهای کُردی وعربی رانمی داند قابل استفاده نیست.

نکته ضروری دیگری که یاد آوری می شود این است که:این قبیل بحثها هیچگاه درمقام دفاع از اسلام نباید مطرح کرد.زیرا اسلام تنها حق مقبول خداوند هستی است.اسلام میزان است نه موزون؛ومیزانی است که با آن هیچ میزانی دیگری وجود ندارد،به تعبیردیگرصحّت یا سقم هراندیشه وعملی با اسلام سنجیده می شود،نه اینکه صحّت یا سقم مطلبی اسلامی با ملاک دیگری سنجیده شود.وقتی این مطلب دراسلام وجود دارد،پس حق است،و ما وراءآن باطل.پس قصدازاین بحث دفاع(!)ازاسلام نیست،حال این سؤال مطرح می شود که با این وصف بحث از چه دیدی مطرح می شود،وبرای چه فایده ای؟

جواب این است که:حقیقت این مطلب اسلامی،با کج فهمی روبرو شده است مادراین نوشتار- بإذن الله-می خواهیم این مطلب را آنچنانکه مورد نظرشارع حکیم است روشن کنیم،بگونه ای که زنگار از رخ فهم این مطلب زدوده شود.و توفیق،تنها از خداوندتعالی است.

حقیقت این است که«تجویز تعدد زوجات»دراسلام،ارائه راه حل،وتکلیفی سیاسی اجتماعی است درشرایط مخصوصی،که درغیرآن شرائط،این مسأله مطرح نیست.همچنانکه مجازات سارق به هنگام وجود سرقت،وتحقق شرایط مخصوص،قابل إجراء؛ودرغیرآن حالات منتفی است؛یا اباحه خوردن محّرمات چهارگانه ازطعام،درشرائط ویژه ای مطرح،ودرغیر آن شرائط منتفی است؛تجویزتعدد زوجات هم ویژه شرائطی وحالاتی اجتماعی است که درغیرآن شرائط وحالات اساساً مطرح نیست.

توضیح مطلب چنین است که:جوامع بشری،همیشه صحنه مبارزه ونبرد انسانها است،واین نبردها وکشمکشها –دریک نگاه کلی- ازسه صورت خارج نیست:جنگ دونیروی باطل باهم؛جنگ نیروی حقّ با باطل؛وجنگ دو نیروی حقّ بخاطر وجود شبهه های قوی وعدم امکان ازاله شبهات.
اگر اسلام جنگ نوع سوم را نهی کرده،وراههای پیشگیری از وقوع آن را بیان نموده است؛ولی جنگ نوع دوم را بخاطررستگاری ونجات مستضعفان،وتثبیت حقّ وازاله باطل تأیید کرده است.واز آنجا که جنگ نوع اوّل مربوط به مؤمنان نیست،وبرپا کنندگان آن ازاسلام دستور نمی گیرند،بدیهی است که در اسلام دستور العملی خطاب به آنها مطرح نیست.

امّا آنچه که درهر سه نوع جنگ،پیش می آید عبارت است ازکشته شدن تعدادی از طرفین درگیر،ویا حتّی غیر درگیر،و معمولاً کشته شدگان ،از مردانند،زیرا حاضرین صحنه های جنگ آنانند و در تاریخ نمونه روشنی عرضه نشده است که درآن زنان درحدّ قابل توجهّی بیشتر از مردان کشته شده باشند.

نتیجه طبیعی این اوضاع،کثرت زنانی بی سرپرست و کم شدن مردان و سرانجام بهم خوردن وضع طبیعی اجتماع،وزائل شدن اعتدال اجتماعی است.

ازسوی دیگرقضیه نیازمندی مرد و زن بهم،برای حل مسائل جنسی و حفظ نسل انسانی،ودیگر فوائد ازدواج روشن است ومحتاج اقامه برهان واطاله مطلب نیست.

اجتماعی بواسطه جنگ یا.... مبتلا به کثرت زنان بی سرپرست وقلّت مردان قادر به ازدواج شده است،راه حلّ این مشکل چیست؟سیّد می گوید:«شانه بالا انداختن مشکلی راحلّ نمی کند»وراست می گوید.

اجتماع جاهلی این مشکل را به سه طریق حلّ(!) کرده است:

1- ازدواج هر مرد قادر به ازدواج با یک زن؛ وبی زوج ماندن باقی زنها در طول حیاتشان.
2- ازدواج هر مرد قادربه ازدواج بایک زن؛واستفاده از زنان دیگر بصورت زنا، و معشوقه گیری،...
3- ازدواج هر مرد قادر به ازدواج با بیشتر از یک زن؛ بدون تحدید.


(منظوراین است که بیش از این سه راه، راه دیگری وجود ندارد)

اسلام راه حلّ اوّل و دوم را مخالف فطرت ومصالح فردی و اجتماعی انسانها می شمارد؛وبدیهی است که آنها را نمی پذیرد.

قبل از بحث در راه حلّ سوم این نکته را هم ذکر کنم که در جوامع جاهلی،گذشته از تعدد زوجات بخاطر ادلّه ای که ذکرشد،چه بسا ازدواج متعدّد بدون وجود این حالت وصرفاً بخاطر خوشگذرانی وشهوت رانی،و تفاخر ومباهات به کثرت زنان وفرزندان صورت گرفته ومی گیرد.

اسلام راه حلّ سوم را با دو تحدید فهّم بعنوان راه حلّی اجتماعی پذیرفته است.

تحدید اوّل،«تحدید زمانی» است .یعنی این امر را فقط در زمانی مباح می داند که قلّت مردان و کثرت زنان بی سرپرست،این راه حلّ اجتماعی را مطلوب وهمه  کس پسند کرده باشد.

تحدید دوم،«تحدید عددی»است،یعنی این امر محدود به چهار عدد می باشد
.
درحالیکه در طرز عمل جاهلی،این دو قید وجود ندارد، مرد می تواند هر زمان،چه بعنون راه حل اجتماعی ،وچه بعنوان خوشگذرانی واتراف به هر تعداد که می خواهد،زن در اختیار داشته باشد.

«.... فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ... » نساء3

           تحدید اول:زمانی                   تحدید دوم:عددی
کاکه احمد می گوید:«ما،مای توقیتیّه است» و خطاب«کم» را جامعه می دانند نه فرد.با این توضیح ترجمه آیه چنین است:


نکاح کنید هرزمان که این امر مطلوب مجتمعتان بود،از زنان دو دو،سه سه،وچهار چهار. ومطلوب بودن این امراز دیدگاه مصالح اجتماعی فقط وقتی است که اعتدال جامعه و سیر طبیعی آن با قلّت مردان وکثرت زنان بی سرپرست،مختل شده باشد.

درتحدید عددی هم نکته ای که مطرح است این است که ذکرآن به سه صورت مثنی،وثلاث،ورباع بخاطر آن است که افراد مجتمع توانایی تحمّل این تکلیف را بصورت مساوی دارا نیستند.کسانی هستندکه اساساً قارد به اداره خانواده نمی باشند،وبقیه هم اگر امکان اداره بیش از یک زن را داشته باشند،روشن است که استطاعت وامکاناتشان مختلف است،واسلام هرکسی را به اندازه وسعش تکلیف می کند: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ...(تغابن آیه 16) با این توضیحات روشن می شودکه تعدّد زوجات،قضیه ای سیاسی و اجتماعی است،وروزنه ای برای خوشگذرانی درآن وجود ندارد.

سیّد-رحمه الله- دربیان حالاتی که این امرمطلوب؛و بعنوان راه حلّی مطرح می شود،چندصورت جزئی را بیان می کندکه درآنها هم اگرچه اوضاع اجتماعی نقش دارد،امّا جنبه فردی مسأله،غالب است.

مثلاً مرد جوانی را در نظر بگیریم که به اداء وظیفه فطری جنسی قادربه اداء وظیفه زناشویی نیست،واین حالت هم ممکن است سالها طول بکشد،این مشکل راچگونه حلّ کنیم؟

ممکن است بگوییم:

1-این زن را طلاق دهد،وهمسر دیگری اختیار کند.
2- با تکیه به زور مرد را وادار به تحمّل وضع موجود کنیم.
3- مرد را آزاد بگذاریم که با زنا وگرفتن معشوقه های مختلف خود را ونیازهای جنسی خود را ارضاء کند.
4- ازدواج دیگری را درکنار ازدواج اوّلش برای وی مباح شماریم.
راه حلّ اوّل،را حلّی است که قضّیه را نه تنها حلّ نمی کند بلکه گاه موجب مشکلات زیادتری هم می شود.مثلاً اگر زن وشوهر متمایل به زیستن درکنارهم بودند،یا بچه هایی درکانون زندگیشان موجود بوده،طلاق دادن زن آیا دردی بر دردها اضافه می کند یا از مشکلات میکاهد؟! یا اگر زن بعداز طلاق امکان مادّی تأمین زندگیش رانداشت؟


راه دوم آنقدر خلاف فطرت انسان است که هرقانونگذاری آنرا تجویز کند،جزبا مخالفت روبرو نخواهد شد.البته گاه ممکن است فردی بخاطر مصالحی، یا جهاتی عقیدتی یا اخلاقی این وضع را پذیرا شود،ولی نمی توان این را به صورت امری قانونی واجباری درآورد.

باطل بودن راه سوم احتیاج به دلیل و برهان ندارد.وفقط راه چهارم میماند که إجازه دهیم،فرد درعین حفظ زندگی بچه هایش،ونگسستن پیوند اوّل که مایل به گسستنش نیستند،برای حفظ خود ازلغزشهای اخلاقی وجواب دادن به نیازهای فطری،به طور مشروع همسر دیگری اختیار کند.وراستی آیا ازدواج درچنین حالتی امر پسندیده وصالحی نیست؟!

یا مرد دیگری را در نظر بگیریم که کانون زندگیش گرم و همراه با علاقه است امّا اندوه نداشتن فرزند برجان خود و همسرش سنگینی می کند،این مردچه کند؟

1- وضع موجود را تحمّل کند؟
2-همرسش را طلاق دهد،و زن دیگری اختیار کند؟
3- درعین حفظ همسرش،با زن دیگری ازدواج کند؟

راه اوّل را نمی شود قانونی کرد،واوّلین کسی که زندگیش در سایه این اجبار تلخ وناگوار خواهد شد،خود زن است،وبازممکن است فردی بخاطر مصالحی یا جهاتی عقیدتی واخلاقی تحّمل این وضع را ترجیح دهد،امّا این را نمی شود امری همگانی کرد.

اولین مخالف راه حلّ دوم،خود زن است،چه بسیار زنانی دیده شده اند که حاضر بوده اند،به شرط آنکه زندگیشان ازهم نگسلد وجود زن دیگری را بعنوان شریک خود پذیرا شوند.سیّد می گوید:«نود ونه درصد زنان عقیم کسانی را که راه دوم را به شوهرانشان پیشنهاد کنند نفرین می کنند»وراستی درعین حفظ این کانون،چه مانعی وجود دارد،وچه اشکالی بروز می کند که زن دیگری هم به این جمع اضافه شود،باشد که او با فرزندانی که به خانواده تقدیم می دارد،زندگی را گواراتر کندواندوهها را بزداید.

وچه بسیار زنان فهیمده ای را دیده ایم که به فرزندان شوهرش أنس گرفته وبرای تربیت و بزرگ کردن آنها چون مادری مهربان زحمت کشیده است.

امّا با این توضیحات هنوز حکمت تعّدد زوجات پیامبر- ص- که مانند دیگران  محدودبه چهار زوج نیستند،روشن نشده است.

حقیقت مطلب چنین است که دراسلام،- بخلاف همه مکاتب ونظامهای بشری- رهبران مکلّفنددرعین کمترین بهرمندی از امکانات مادّی ورفاهی،وبیشترین تقیّد به برنامه های عبّادی وپرورشی،بیشترین بار انجام تکالیف و مسؤولیتّهای اجتماعی را نیز عهده دار شوند،ودر میان رهبران،وظیفه پیامبر اسلام-صلی الله وبارک علیه و علی آله- از همه سنگینتر است.

زندگی پیامبراسلام را از جهت مادی نگاه کنید،کدام خانواده در مدینه در این سطح زندگی می کند؟چه مردی زنان خود را در سطح زنان پیامبر-ص- ازتمام مظاهر رفاه بدور داشته است؟

از دیدگاه اسلامی:رهبر مکّلف است سطح مادّی زندگی خود را در سطح ضعیفترین افراد اجتماعش تقدیر کند،واگردیگران مجازند که در سطح متوسّط جامعه از نعم و امکانات بهره مند باشند،امّا رهبر جز به تقدیرسطح زندگی با ضعیف ترین سطوح جامعه مجاز نیست، واین یکی از خطّوط استراتژیک حرکت اسلامی است،نه تاکتیکی مطابق مصالح زمان.
__________________________________
بعضی از افراد کوتاه اندیش وسطحی نگر تصّور می کنندآنهمه سخت گیری وزهد پیامبر-ص- ویا رهبرانی چون ابوبکر،عمر،عثمان،علی،عمر بن عبدالعزیز و....- سلام الله علیهم أجمعین- بخاطر نبودن امکانات،ودر واقع فقری اجباری بوده است،مطالعه در زمینه کثرت غنایم و امکانات مادّی خصوصاً درعصرراشدین مهدیّین،و آنگاه زندگی بسیار سخت و بدور از مظاهر رفاه خلفاء کرام،و عاملین آنها در مقامهای مختلف، براین اندیشه خط بطلان می کشد.
___________________________________
وبرای روشن شدن بیشتر این مطلب که تقدیر زندگی رهبر،با ضعیف ترین سطوح اجتماعی مسأله ای تاکتیکی وموقّتی نیست،بلکه خطّی از خطوط ثابت استراتژیک است، درآیات 21 تا 34 سوره احزاب دقّت کنید.

خداوند درآیات 21 تا 27 دریک جمع بندی دقیق از ماجرا وپیامدهای غزوه احزاب موضع وحالت چهار گروه درگیر را در بلیغترین عبارات به روشنی تصویر می کند:1- مؤمنین  2- منافقین 3- کافرین 4- اهل کتاب،درآیه 27 درباره سرازیر شدن سیل غنیمت وامکانات أخذ شده از یهود که از کافران پشتیبانی نمودند،وعلیه ایمان همراه کفر شدند،اینچنین آمده است:« وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً » احزاب آیه 27

 یعنی:خداوند سرزمین آنان و خانه ها و دارئیشان ،و زمینی که تا حال داخل نشده اید(یعنی:خیبر)ارث شما گرداند.

درچنین وضعی که سطح زندگی مادّی به طور چشمگیری بالا رفته،واز هر سو سیل امکانات،لبهای خشک محرومان را تر می کند،ومستضعفان رامجال می دهدکه دمی بیاسایند؛خداوند متعال در آیه 28(بلافاصله)درجواب زنان پیامبر- ص – که میخواهند آنها هم چون دیگران از نعم  وامکانات موجود بهره مند شوند می فرماید:

« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً»احزاب آیه 28                                                                          
یعنی : ای پیامبر! زنانت را بگو:اگر حیات دنیا و زینت آن را میخواهند بیایید که ازآن بهره مندتان سازم،(وبعد از بهره مند شدن)به نیکویی وبدون ناراحتی طلاقتان دهم!

این آیه به صراحت اعلام می داردکه حتّی در وقتی که «خداوند سرزمین دشمن و خانه ها و اموال آنها را در اختیار مسلمانان گذاشته است»و همه به نحوی از آن امکانات بهره مند می شوند،باز«رهبر»- صلی الله وبارک علیه و علی آله- اجازه نداردکه سطح زندگیش را از سطح ضعیفترین قشرهای اجتماع بالاتر آورد؛وحتّی به وی دستور می دهد اگر زنی از زنهایت نتوانست اینگونه زندگی سخت را تحمّل کند،او را به قدر حاجتش بهمره مند کن وبعدهم او را طلاق بده،واین بخوبی نشان می دهد که انتخاب آن شیوه ایثارگرانه برای زندگی معلوم «نبودن» یا«فقیربودن» کلّ اجتماع و...نیست،بلکه شیوه ای است ثابت برای همه پیشوایان عدل،وقبل ازهمه برای بزرگ پیشوای جهان محرومان ،حضرت محمد- صلی الله وبارک علیه و علی آله-وبهمین خاطر است که حضرت علی –ع- این حقیقت بزرگ را بعنوان فرض الهی میشمارد و می گوید:

«إنَّ اللهَ فَرَضَ علی أئمَّهِ العدلِ أن یُقدِّرو أنفسَهُم بضَعفه النّاس...»یعنی:خداوند برپیشوایان عدل فرض گردانده که زندگی خود را به نسبت ضعیف ترین مردمان،قیاس واندازه گیری کنند.

عبادت پیامبر را نگاه کنید:


درحالیکه هیچ کدام از افراد امّت به چنین تکلیفی مأمور نبوده و نیستند.

پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-در عین بهره مندی از کمترین امکانات جامعه،ودر عین مکلّف بودن به بیشترین برنامه های عبادی،مکلف است که بیش از همه در تحّمل تکلیفات اجتماعی کوشا باشد،گفتیم که مسأله تعدّد زوجات قضیّه ای سیاسی است،و جنبه فردی ندارد،یا فقط درموارد نادری جنبه فردی آن غالب است.

دراین وقت هم پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-مکّلف است بیش از دیگران تحمّل بار سرپرستی زنان بی سرپرست جامعه را عهده دار شود،واگر ضرورات اجتماعی اقتضاء می کردپیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله- بیش از آن تعدادی که ازدواج کردند،باز هم ازدواج می کردند،امّا الحمدالله که وضع بیشتر ازآن تکلیف را نمی طلبید.

سرّ محدود نبودن تعداد زوجات رسول خدا- صلی الله وبارک علیه و علی آله-درهمین تفاوت عمیق وهمه جانبه مسؤولیتهای ایشان با باقی افراد امّت می باشد،واگر کسی بداند اداره کردن یک زن چه مشکلاتی دارد،می تواند تاحدّی حدس بزند که اداره کردن ده زن چه بار سنگینی است،تعدّد زوجات درجامعه اسلامی یک راه حلّ اجتماعی است به نفع زنان،ودر جهت حفظ حقوق آنان،ورعایت قسط درمورد امکان استفاده ازشوهر وفرزند و وعده سرپرستی که امکانات زندگیش را تأمین کند،وشرافت انسانیش را از تعرّض روباهها و گرگها و خوکها مصون دارد،ودر این ایثار و عهده دارد شدن بارها،پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-نقش استثنائی دارد،همچنانکه درهمه چیز استثنائی بوده،در عبادتهای طولانیش،درجهاد و فداکاریش،در سرچشمه خیر وبرکت بودنش،در اخلاق والای انسانیش،در ضدّ اتراف و استکبار بودنش،در یاور مستضعفان بودنش،در زندگی ساده وبدور از هرگونه مظاهر رفاه و ..... بودنش و ... - صلی الله وبارک علیه و علی آله.بعضی از دشمنان اسلام،تلاش کرده اند در وراء تحلیل تعدّد زوجات، چنان بنمایانند که سرّ این تعدّد«مسأله جنسی»است!!

توضیحات سابق تا اندازه ای حقیقت مطلب را روشن کرده است؛وبرای ابطال این شبهه واهی کافی است سیری سریع به زندگی پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-بیندازیم:

ازوداج ایشان با حضرت خدیجه،وبه پیشنهاد حضرت خدیجه،در وقتی اتفاق افتاد که سنّ ایشان 25 سال،وسنّ خدیجه – ع- 40 سال بود.تنها درهمین بیندیشید که وقتی پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-خبرنزول ملک و ماجرای غار رابرای خدیجه تعریف کرد، وی در جواب چه گفت:«نه! هرگز جای ترس و هراس نیست،به خداوند سوگند که او هیچگاه تو را خوار نمیکند،زیرا توبه حفظ علامات وارتباطات خانوادگی قوی وصله رحم پایبندی،وانسان درمانده را دستگیری؛وفقیر و نیازمند را مال و دارایی می بخشی،وبه وی چیزی می رسانی که از غیر تو ساخته نیست؛تومهمان را گرامی می داری،واز او پذیرایی می کنی؛و در حوادث مهّم و مصیبتهایی که برای حقّ پیش می آید یاور و معینی»(1)

خوب بیندیشید! آیا اگر در طول 15 سال زندگی زنانشویی، وباهم بودن مستمّر،این پیرزن 55 ساله از شوهر 40 ساله اش کمترین نقطه ضعف جنسی یا مالی دیده بود،اینچنین ویرا می ستود؟!


(1)به روایت بخاری

مگر می شود جوان 25 ساله ای بخاطر شهوت زن 40 ساله ای را اختیار کند،و آنگاه درطول 15 سال زندگی مشترک،هیچ نقطه ضعف جنسی از خود بروز ندهد؟! مگر می شود جوان 25 ساله ای بخاطر مال زن ثروتمندی را به همسری برگزنید آنگاه زندگیشان 15سال بطول انجامد؟!

ودر این مدّت حتّی یک ایراد ونقض هم از خود آشکار نسازد؟!

خوب بیندیشید !خدیجه در چه وقتی با این عبارات عالی شوهربزرگش را می ستاید؟

درست در وقتی که تأیید شوهرش،بمعنای نفی تمام اندیشهای پدران و اجدادش می باشد،درست در وقتی که او بزرگترین ادعّای ممکن را کرده است،ادّعای دریافت وحی و رؤیت ملک وحی!

انصاف دهید آیا اگر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-در طول 15 سال زندگی با همسر گرامیش- سلام الله علیها – حتّی یک امر خلاف از او سرزده بود،با این قاطعیّت مورد تأیید قرار می گرفت؟!

خدیجه-ع- بعداز ایمان به پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-باقی مال و دارائیش را صمیمانه در راپیشرفت دعوتش فدا کرد،بگونه ای که در وقت دفنش درشعب ابی طالب،پارچه ای را که بردوش می اندخت،کفن وی کردند،وچیز دیگری که با آن وی را بپوشانند نداشتند،آیا این نشانه عمق ایمانش به شوهرش وراه او نیست؟

آیا مردی که به خاطرشهوت ویا مال با زنی ازدواج کند،تا این اندازه نزد همسرش محبوب است ؟قاطعانه می پرسم آیا هیچ زنی در دنیا وجود دارد که تا این اندازه به شوهرش ایمان و عشق داشته باشد؟

خدیجه بدون آنکه بر وی واجب باشد ،در سن 55 سالگی وبعدازآن شبهای بسیاری را تا صبح به خاطر اقتدا به سنّت شوهرش به نماز ایستاده است،ودر دل شب نیایش کرده است،آیا هیچ زنی در دنیا وجود دارد که تا این حدّ تابع اختیاری رسم و برنامه شوهرش باشد؟

وراستی جوانی 25 ساله که دراوج نیازهای جنسی است،چه طعمی درزن 40 ساله ای دارد که دیگر پا به سن کهولت گذارده است؟!

وحجّت دامغه ای که برفرق شبهه اندازان فرود آید این است که محمّد- صلی الله وبارک علیه و علی آله-تا مرگ خدیجه -ع-زن دیگری اختیار نکرد؛.پس ازمرگ وی بودکه ئائشه –ع- را به همسری برگزید،وتا هجرت به مدینه وی را به خانه نیاورد.و در این فاصله به پیشنهاد«خَوله»،«سوده» را خواستگاری کرد،سوده ،پیر زن نازیبایی که خبر خواستگاری محمّد - صلی الله وبارک علیه و علی آله-از او همه را متعجّب ساخت،سوده –ع- خطاب به پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-می گوید:«به خدا سوگند که هیچ حرصی به شوهر کردن ندارم،ولی دوست دارم که خداوند درقیامت مرا به عنوان همسر تو مبعوث کند»(1)

آیا این طریق ازدواج مردان شهوت  دوست است؟!

«خنیس بن حذافه»صحابی بزرگواری که در دوهجرت  به حبشه ومدینه،در شمارمهاجرین فی سبیل الله بود،ودر جنگ بدر واُحدشرکت جسته بود،بخاطر جراحتهای جنگ اُحد،مدّتی  بعد درگذشت،وپس از خود «حفصه»دختر عمر ابن الخطاب –ع- را بیوه گذاشت.

عمر-ع- نمی توانست تألمّات روحیش را بخاطر بیوه شدن دختربا تقوا و جوانش پنهان کند،با ابوبکر دراین زمینه سخن گفت ،ولی جوابی از اونشنید! با ناباوری وعصبانیّت به خانه عثمان آمد،و به او پیشنهاد کرد که حفصه را به همسری برگزیند،عثمان چند روزی مهلت خواست ،و بعد گفت:«فعلاً نمی خواهم ازدواج کنم»عمرخشمگین وناراحت شکایت دویار قدیمی اش را به سوی پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-برد:

- آیا کسی مثل حفصه،دراین سنّ وبا این شرف و تقوی، ردّ می شود؟

پیامبر تبسّمی فرمود وگفت:«کسی بهتر از عثمان،حفصه را به همسری برمی  گزیند؛وعثمان هم با کسی بهترازحفصه ازدواج می کند»(1)

شوق درچشمان عمر،برق می زد! کسی بهتر از عثمان؟!

به خداوند سوگند آیا این شرافت وکرامت را هرگز تصّور می کرد!

اوّلین کسی را که در راه دید،ابوبکر-ع- بود،ابوبکر از شوق وشادی عمر فهمید که پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-مطلب را به وی گفته است،درحالیکه به وی تبریک می گفت،گفت:«ای عمر! از من ناراحت مباش پیامبر- صلی الله وبارک علیه و علی آله-اسم حفصه را برده بود،ولی من نخواستم سرّ او را برتو فاش سازم،اگر پیامبر-ص- حفصه را نمی گرفت،من با او ازدواج می کردم»(2)

(1) الاستیعاب،ابن عبدالبّر،والاصابه
(2) الاستیعاب،ابن عبدالبّر،والاصابه      (3)دومنبع قبلی+سیره ابن هاشم

آیا این منطق انسانهایی است که برای ارضاء شهواتشان زنان متعدّد می گیرند؟آیا این تحّمل باری و تکلیفی اجتماعی نیست؟«زینب بنت خزیمه»زنی است که شوهر اوّلش اورا طلاق داده، وبعداز مدتی شوهر دومش هم درجنگ بدر به شهادت رسیده است.

نویسنده «حیاة محّمد» می گوید:«زنی بی بهره از جمال بود»او را بخاطر شفقت و مهربانی فوق العاده اش نسبت به فقرا و نیازمندان «ام المساکین»می گفتند،اینبار هم چه کسی جز حضرت رحمه للعالمین - صلی الله وبارک علیه و علی آله-عهده داراین تکلیف اجتماعی شود؟و او –رضی الله عنها- بعداز هشت ماه به سرای باقی شتافت.

آیا این ازدواج در منطق انسانهای شهوتران جایی دارد؟!

وبهمین سان همه ازدواجهای پیامبر-ص- را بنگر.آنگاه خواهی دید که با بزرگ مردی رو برو هستی که خداوندش چنان اراده کرده،که همه مسؤولیتها و تکالیف سخت فردی و اجتماعی را برعهده گیرد،وبا تدبیر وحکمت فوق العاده اش،در بهترین اشکال،وبسیار نیکو به انجام رساند.

بزرگ انسانی که شب را ساعتها به عبادت مشغول است؛ومسؤولیت اداره چند زن را بعهده دارد؛ومشغول ایجاد وبنیانگذاری جامعه ای است که قرار است«الگوی جاودانه »تاریخ عدالت وشرافت و کرامت باشد؛ومشغول نبرد باهمه دشمنان داخلی و خارجی این جامعه؛ودریافت کننده کلام سنگین خداوند،که یکبار درحال نزول وحی،سنگینی رانش بر ران زید بن ثابت به حدّی بود که نزدیک بود ران وی را خرد کند،ودرعین حال رهبری که زندگی خود را در پائین ترین سطح مادّی تقدیر کرده،واثری از رفاه – حتّی ابتدایی- در زندگی اومشاهده نمی شود.

بیندیش! تأمل کن! وبعد بخاطر هرچه که نمی باید به دلت خطور می کرد،از خدای او- تبارک وتعالی- طلب مغفرت کن؛وبا قلبی پراز محبّت و ارادت به او،به امید آنکه خدایش تورا در زمره امّت وی محشور گرداند،بگو:

اللَّهُمَّ صَلِّ علی محمّدٍ وَ علی آل محمّدٍ،کما صَلَّیتَ علی ابراهیم؛وَبارک علی محمّدٍ وَ علی آل محمّد،کما بارَکتَ علی ابراهیمَ فی العالمین؛إنَّکَ حمیدٌ مجیدً.

29 رمضان المبارک 1410   
      فاروق فرساد


(وهمین دلیل است،برای کسانی که می گویند پیامبر بخاطر مال و دارایی با خدیجه ازدواج کرد!)
ایشان ازهمان آغاز دعوت،مکلف بودن که به تناسب بلندی و کوتاهی شبها،ساعاتی از شب را قیام کنند وبه نمازوتلاوت قرآن بگذرانند،یعنی: در شبهای طولانی وبلند،مکلّف بودند که دو سوم از شب،ودر شبهای متوسط یک دوم ازشب؛ودر شبهای کوتاه یک سوم از شب را به تهجّد بپردازند:« یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً، نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً، ‏ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» ‏.مزمل 1-4

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم