۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

استـــراتـــــــــژی و تاکتیــــک

استـــراتـــــــــژی و تاکتیک

در تفسیر المیزان علامه طباطبایی در تفسیر کلمه «اولی الامر» در آیه 59 سوره نساء این ایراد را مطرح کرده است که اولی الامر نمی تواند به معنی شوری و اجماع باشد، زیرا خدا با امر «اطیعوا» هیچوقت مومنین را امر به اطاعت از یک مرجع جایزالخطا نمی کند در حالی که شورای مومنین ممکن است اشتباه کند. قبل از پاسخ به این مسئله بهتر است نگاهی به قرآن بیندازیم. می بینیم که در سوره زمر می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)  یعنی خدا بندگانی را که از بهترین قولی که می شنوند پیروی می کنند مژده پیروزی داده است. بدیهی است که قول احسن لزوما در همه حال حق مطلق نیست و صرفا نزدیکتر بودن آن به حق نسبت به سایر اقوال آن را شایسته پیروی کرده است، به عبارتی ممکن است قول احسن دارای اشتباه باشد. منتهی اشتباهات آن کمتر از سایر اقوال است. پس نتیجه می گیریم خدا در بعضی از موارد به بندگانش به خاطر حتی پیروی از یک قول اشتباه بشارت پیروزی داده است. (زیرا قولی درست تر از آن در دسترس آنها قرار نگرفته است.) لذا ایراد طباطبایی در اینجا وارد نیست و خدا می تواند به تبعیت از یک اشتباه (با توجیهات فوق) جواز دهد و آن را تایید کند. برای توضیح این مسئله ابتدا باید در مورد مفاهیم «استراتژی» و «تاکتیک» و تفاوت آن ها توضیحی داده شود و سپس در مورد یکی از مسائل پرورشی انسان که به پیچیدگی های روان او مربوط می شود بحثی ارائه شود.

هر حرکت انقلابی دارای یک مسیر کلی مشخص و معین و مستقل از شرایط مختلف است که مستقیما به آرمان ها و اصول عقاید آن حرکت مربوط است و به هیچ وجه قابل تغییر نیست و در صورت تغییر، اصولا آن حرکت ماهیت اصیل خود را از دست می دهد و «منحرف» می شود. این مسیر کلی را «اصل مسیر» یا «استراتژی» می گویند. در مقابل مفهوم استراتژی مفهوم «تاکتیک» مطرح است. مسئولان و پیروان یک حرکت  به موازات حرکت کردن بر طبق اصل مسیر خود در مواجهه با مسائلی که در ظروف زمانی و مکانی مختلف روی می دهد ناگزیر به واکنش به آن مسانل هستند. این واکنش ها را «تاکتیک» می گویند. اصولا این واکنش ها باید به موازات استراتژی حرکت و هماهنگ با آن باشد. برای توضیح بیشتر باید گفت که استراتژی حرکت، یک بستر و محدوده مجاز را برای عملکرد تاکتیکی فراهم می کند. بر خلاف استراتژی، تاکتیک نسبت به زمان و مکان متغیر است اما در یک زمان و مکان خاص، یک تاکتیک منحصر به فرد بر اساس استراتژی حرکت مشخص می شود.

اشتباه در انتخاب یک تاکتیک نمی تواند ضربه بزرگی به کل حرکت بزند زیرا یک خطای «غیر سیستماتیک» است. ابتدا مفهوم خطای «سیستماتیک» را روشن می کنیم. یک کشتی را در نظر بگیرید که قرار است به سوی مقصد خاصی در حرکت باشد. اگر این کشتی در ابتدا چند درجه ای از مسیر اصلی خود منحرف شود هر جه از مبداء دورتر می شود انحراف آن بیشتر و بیشتر می شود. به عبارتی دیگر این خطا کل مسیر را تحت تاثیر قرار می دهد و بسیار خطرناک است زیرا مقصد نهایی فرسنگ ها از مقصد مطلوب فاصله خواهد داشت. این خطا را که باعث تغییر «استراتژی» حرکت کشتی می شود یک خطای «سیستماتیک» گویند. اگر مسیر مطلوب حرکت کشتی را با یک خط واصل بین مبدا و مقصد مطلوب آن نشان دهیم در این صورت مسیری که این کشتی منحرف شده از مسیر اصلی، طی می کند یک خط جدا از خط مطلوب و با فاصله از آن است، یعنی عملا استراتژی حرکت کشتی تغییر کرده است. حال حالت دیگری در نظر می گیریم که در آن کشتی همچنان حول و حوش مسیر مطلوب باقی می ماند و فقط گه گاه نوسان هایی حول مسیر اصلی خواهد داشت، اما آن چه مهم است این است که کشتی مسیر اصلی و مطلوب را «گم» نمی کند. این انحراف ها و خطاها را که به وضوح برای کشتی خطرناک نیستند، خطای «غیر سیستماتیک» می گویند. با توجه به این مثال می توان این مفهوم را به سادگی درک کرد که در حرکت های انسانی انحراف در استراتژی یک خطای سیستماتیک و انحراف در تاکتیک یک خطای غیر سیستماتیک است. لذا انحراف در استراتژی برای حرکت بسیار خطرناک است اما انحراف در تاکتیک خطرناک نیست.

حرکت دینی که پیامبر بزرگ حضرت محمد-ص- آن را بنیان نهاد، دارای سه مرحله است: 1(«قم فانذر» 2) «و شاورهم فی الامر» 3) «و امرهم شوری بینهم». دو مرحله اول توسط رهبر انقلاب صورت می گیرد و مرحله سوم به پیروان حرکت واگذار می گردد زیرا این مرحله پس از وفات رهبر فرا می رسد. تا زمانی که رهبر در قید حیات است استراتژی حرکت (که همان هدف نهایی رهبر است) به هیچ وجه منحرف نمی شود زیرا خود بر آن نظارت دارد. برای منحرف نشدن استراتژیک مرحله سوم که توسط پیروان صورت می گیرد رهبر انقلاب «موظف» است پیروانش را به صورت جمعی طوری پرورش کند که استراتژی یا اصل مسیر را «گم نکنند» که این کار را با تزکیه و تعلیم آن ها (با رعایت مبانی و شرایط مربوطه) انجام می دهد. پیامبر-ص- این کار را به نحو احسن انجام داد به طوری که عناوینی مانند «کُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» و « شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ » نصیب آن ها شد. لذا اجماع آن ها دیگر محال بود که «راه را گم کند» زیرا پیامبر-ص- آنها را طوری پرورش کرده بود که «اشتباه استراتژیک» نکنند که کل حرکت اسلامی به انحراف کشیده شود و پیامیر-ص- با خیالی راحت از بین آنها رحلت کرد زیرا وظیفه خود را کافی و وافی انجام داده بود و طبعا اگر به فرض محال، اشتباه و انحراف استراتژیکی بین آنها دیده میشد ناشی از کم کاری پیامبر-ص- بود و صد البته پیامبر-ص- وظیفه خود را به نحو احسن به اتمام رساند.

در مثال کشتی نشان دادیم که انحراف تاکتیکی برای حرکت آن خطرناک نیست. در اینجا می خواهیم نشان دهیم که در مورد حرکت انسان ها خطای «تاکتیکی» نه تنها خطرناک نیست بلکه لازم است! یک ضرب المثل کردی با این مفهوم وجود دارد که سوارکار تا چند بار از اسب پایین نیفتد یک سوارکار لایق نمی شود. سرشت انسان با خطا آمیخته است. حتی پیامبران اشتباه می کنند. بافت روانی انسان به گونه ای است که گاهی برای پخته شدن در یک موضوع لازم است که ابتدا در آن شکست بخورد، همان طور که معروف است: «شکست مقدمه پیروزی است.» پس فراز و نشیبها و شکستها و موفقیتها برای پخته شدن انسان و تکامل وجودی او لازم است. البته شکست ها و اشتباهات انسان ها باید آنقدر بزرگ نباشند که آن ها را به طور کلی از مسیر اصلی خارج کند یا آنها را کاملا ناامید کند یا ضربات مهلک به آن ها بزند به عبارت دیگر در یک کلمه اشتباهات نباید «اشتباهات استراتژیک» باشد زیرا ضربات مهلک و خطرناکی با خود همراه دارد. اما اشتباهات کوچک و به عبارتی «اشتباهات تاکتیکی» چندان خطرناک نیست و برای رشد و تکامل انسان لازم است. تفکری که کوچکترین اشتباه را برای انسان جایز نمی داند در واقع او را به یک روبات قابل برنامه ریزی تشبیه کرده است که باید دقیقا مطابق دستورالعمل اپراتور آن عمل کند، اما ساخت روانی انسان به دلیل داشتن روان ناآگاه بسیار پیچیده تر از «هوش مصنوعی» و غیرقابل مقایسه با آن است و همین ویژگی از انسان یک موجود مرموز ساخته است.

تاثیر مثبت اشتباهات تاکتیکی بر انسان ها را می توان در قالب یک مثال روشن ساخت. یک معلم را در نظر بگیرید که برای آموزش شاگردان کلاسش تمام تلاشش را می کند و آن درسی را که باید به آنها یاد بدهد با نهایت ظرافت به آن ها منتقل می کند و حجت را بر آنها کامل می کند و به قول معروف هیچی کم نمی گذارد. پس از تمام شدن کلاس معلم، نوبت این می رسد که دانش آموزان آن کلاس مسائل مربوط به آن درس را حل کنند. یک روش قابل تصور این است که معلم یا دستیارش سوال ها را یکی یکی برای دانش آموزان حل کند. یک روش دیگر این است که معلم دانش آموزان را به حال خود رها کند تا آنها با همفکری یکدیگر سوال ها را حل کنند. روش اول روش مناسبی نمی باشد. زیرا در این حالت دانش آموزان با مسائل مختلف ان درس درگیر نمی شوند و نمی توانند دانش خود را از آن درس به منصه ظهور و عرصه عمل برسانند، با وجود آنکه درس را تمام و کمال از معلم خود دریافته اند و در نتیجه توانایی بالقوه حل مسائل آن درس را دارند اما از علم خود هیچ سودی نمی برند و توانایی های آنها عقیم می ماند. روش دوم روش مناسب و مطلوبی می باشد زیرا دانش آموزان در حل مسائل آن درس درگیر می شوند و بدین ترتیب توانایی های خود را شکوفا می کنند. هر چند که در طول حل مسائل ممکن است به اشتباهاتی برخورد کنند (اشتباهات تاکتیکی) اما با همفکری یکدیگر می توانند پس از آزمایش و خطا و فراز و نشیب نهایتا به حل درست مسئله دست یابند چرا که معلم آن ها در انتقال مفاهیم آن درس به آن ها کوتاهی نکرده است و لذا توانایی حل نهایی مسئله را در آنها به ودیعه گذاشته است و اگر به فرض محال دانش آموزان حتی با همفکری و مشورت با همدیگر از عهده حل یک مسئله مربوط به آن درس برنیایند (اشتباه استراتژیک) باید تقصیر را متوجه معلم آن ها کرد زیرا در قسمتی از آموزش آن درس نتوانسته است به خوبی از عهده آن برآید. پس در صورت اتمام حجت معلم بر شاگردانش بهترین راه برای شکوفایی استعداد آن ها واگذاری آن ها به حال خود است تا با همفکری یکدیگر مسائل را حل کنند زیرا اتمام حجت معلم باعث می شود شاگردان اشتباه و انحراف عمده (اشتباه استراتژیک) نداشته باشند و اشتباهات کوچک و جزئی (اشتباهات تاکتیکی) نه تنها برای شاگردان خطرناک نیست بلکه موجب شکوفایی توانایی های آن ها می شود. راه حل اول (که بطلان آن روشن شد) راه حل اهل تشیع برای دوران پس از وفات پیامبر-ص- است که می گویند پس از اتمام حجت پیامبر-ص- بر مسلمانان نیاز به یک رهبر همه چیزدان (امام) است که مسائل را برای آنها حل و فصل کند، که با توضیح بالا فهمیدیم این امر منجر به عقیم ماندن توانایی های ذهنی و قلبی و عملی مسلمانان خواهد شد. اما دیدگاه اهل تسنن (نبوی) منطبق بر روش دوم است که پس از وفات پیامبر-ص- مسلمانان به وسیله شورای بین خود به حل و فصل مسائل بپردازند: «و امرهم شوری بینهم». بدیهی است آنها در این مسیر دچار اشتباهات استراتژیک نشدند زیرا پیامبر-ص- بر آن ها اتمام حجت کرده بود و اشتباهات تاکتیکی آن ها جز پیشرفت و پختگی و تکامل آن ها هیچ اثر دیگری بر جای نگذاشت.

از مباحث بالا می فهمیم که خداوند امر به اطاعت از مرجعی می کند که اشتباهات استراتژیک نداشته باشد اما آن مرجع معصوم از اشتباهات تاکتیکی نیست و شورای اولی الامر دارای این خاصیت است. در جایی هم که خدا به تبعیت کنندگان از قول احسن مژده پیروزی می دهد در ارتباط با آن آیه در جای دیگری از قرآن صاحب قول احسن را به این گونه معرفی میکند:«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» این آیه بیانگر این است که صاحب قول احسن دارای اشتباه استراتژیک نمی شود و لذا صلاحیت تبعیت دارد. اما بدیهی است که معصوم از خطا نیست و دچار اشتباه تاکتیکی می شود، همچنانکه پیامبر-ص- دچار اشتباه تاکتیکی شده است و نمونه هایی از آن را در قرآن داریم. گذشته از این، اشتباه تاکتیکی برای رهبر گه گاهی لازم است. به این دلیل که علاوه بر پرورش شخص رهبر، برای پیروان مشخص می شود که با تاسی از رهبر خود پس از اشتباه چگونه اشتباه خود را تصحیح کنند و چگونه استغفار نمایند و حزن و اندوه ندامت و پشیمانی ناشی از آن را چگونه و با چه آدابی در خود جلوه گر سازند. علاوه بر این، اشتباهات رهبر مانع از این می شود که از او بت بساند و یا این شبهه برای آنها به وجود بیاید، و انسان بودن او («انا بشر مثلکم») و از جنس خود آنها بودن («رسولا منکم») بر آن ها محرض شود و یک توحید پاک و بی شبهه پایه عقاید آن ها شود. یکی از مشکلات مفسران شیعی این است که انسان «خوب» را کسی می دانند که هیچ وقت اشتباه نکند. اما چنین موجودی اصلا انسان نیست. انسان خوب کسی است که پس از اشتباه بلافاصله توبه کند همچنان که آدم و حوا (والدین و نماد انسان ها) پس از لغزششان به درگاه خدا توبه کردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

و الهکم اله واحد، لا اله الا هو الرحمان الرحیم